جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

جلسه نوزدهم دروس ریشه‌های اختلاف در امامت

نوزدهمین جلسه از سلسله دروس امامت حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی دامت برکاته، با موضوع عدالت صحابه در روز دوشنبه مورخ ۲۰ آذر ماه ۱۴۰۲، در سالن علامه میرحامدحسین بنیاد فرهنگی امامت، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء به امامت معظم له برگزار گردید.

مشاهده ویدئو کامل جلسه            دریافت فایل PDF | دریافت فایل PDF مناسب برای تلفن همراه          دریافت صوت جلسه

متن کامل جلسه نوزدهم دروس ریشه‌های اختلاف در امامت

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و أشرف بریّته محمّد و آله الطاهرین لاسیّما بقیّة ‌الله في الأرضین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین

مواردی را از گناهان کبیره، گناهانی که حد آور هست، گناهانی که موجب قصاص هست، از صحابه و بزرگان تابعین نقل کردم. و آنچه را که نقل کردم از منابع معتبر خود آنهاست. بنده به لطف خداوند متعال و عنایات ولی عصر عجّل الله تعالی فرجه در خیلی از موضوعات، موضوعاتی که تعلّق دارد به مذهب و به اهل بیت علیهم الصلاة و السلام و در رد شبهاتی که مخالفین نسبت به مذهب ما و مکتب ما مطرح می‌کنند، به لطف خداوند متعال و عنایات حضرت، چیزهایی نوشته‌ام و مطالبی گفته‌ام. الحمد لله ربّ العالمین.

قاتلین سیدالشهداء علیه السلام شیعه نبودند

از جمله شبهات مخالفین که هنوز هم احیاناً بعضی از متعصّبین مطرح می‌کنند، مسئله عزاداری سیدالشهداء است سلام الله علیه. این عزاداری‌ها خیلی برای آنها دردآور هست. ما عزاداری می‌کنیم، اما این عزاداری پیام دارد، این عزاداری‌ها معنا دارد. حتّی اگر هیچی نگوییم، منبری هم و خطابه‌ای هم در بین نباشد، ‌صرف این عزاداری، چه در ایام فاطمیه و چه در ایام محرّم و یا ایام دیگر، خود این اقامه مجالس، پیام دارد، معنا دارد، برای آنها غیر قابل تحمّل است. حالا برای اینکه مبارزه کنند با عزاداری، عزاداری سیدالشهداء، این عبارت را دارند، من دیدم در نوشته‌جات آنها، که «هم دعوه وهم قتلوه»، خودشان او را دعوت کردند به کربلا، به کوفه و خودشان او را به قتل رساندند، این دیگر این عزاداری یعنی چه؟ کاری است که خودتان کردید. به این بیان مبارزه می‌کنند با عزاداری، یکی از راه‌هایشان این است. و این باعث شد که بنده راجع به سیدالشهداء و واقعه عاشورا جلساتی داشته باشم، سال‌های پیش، که این جلسات به عنوان ناگفته‌هایی از حقایق عاشورا مکرّر چاپ شده. بعد کتابی را به زبان عربی نوشتم به عنوان من هم قتلة الحسین علیه السلام، کاملاً از این شبهه جواب دادم و مستند حرف زدم و از منابع دست اولشان نقل کردم. کسانی که سیدالشهداء را به شهادت رسانده‌اند، شیعه نیستند. فرماندهان لشکر ابن زیاد و یزید در کربلا شیعیان نبودند. تحقیق کردم فرمانده‌ها را شناسایی کردم و کسانی که با آنها همکاری کردند. از این شبهه جواب دادم مفصّلاً. آنچه که مربوط می‌شد به بحث ما این بود که قسمتی از این رهبران و فرماندهان، اینها صحابه‌اند یا بزرگان تابعین که در قتل سیدالشهداء مشارکت کردند، یا از حزب بنی امیّه هستند در کوفه و یا از خوارج. خوارج داستانی دارند. خوارج هم در شهادت امیرالمؤمنین و هم درشهادت امام مجتبی و هم در شهادت سیدالشهداء با حکومت‌ها همکاری داشتند و مشارکت کردند. بعداً بین حکومت و خوارج اختلاف افتاد بر سر ریاست، اما تا زمان عاشورا و بعد از عاشورا خوارج همراه بودند و همکار بودند با حکومت‌ها. قتله سیدالشهداء حتّی یک نفر شیعی وجود ندارد. اینها یا بنی امیه بودند، حزب بنی امیه و یا خوارج بودند، آنچه که محل بحث ما بود این بود که اینها صحابه هستند و یا تابعین.

دلالت فرازهایی از کتاب سیر اعلام النبلاء بر عدم عدالت صحابه

یکی دیگر از کارهایی که بنده انجام دادم این است که خیلی از کتاب‌های معتبر بزرگ اهل سنّت را از اول کتاب تا آخر کتاب خوانده‌ام، یادداشت برداشته‌ام. صحیح بخاری را بنده خوانده‌ام، صحیح مسلم را خوانده‌ام، تاریخ طبری را خوانده‌ام، تفسیر فخر رازی را خوانده‌ام، شرح ابن ابی الحدید را خوانده‌ام و غیر این کتب، آن وقتی که جوان بودم و یادداشت‌هایی هم دارم. از جمله کتبی که از اول تا آخر خوانده‌ام و یادداشت دارم، کتابی است به نام سیر اعلام النبلاء، تاریخ زندگانی بزرگان شخصیت‌ها. این در ۲۴ جلد قطور چاپ شده، جلدهای پانصد ششصد صفحه‌ای چاپ شده، سیر اعلام النبلاء. در این جلسه می‌خواهم یادداشت‌هایی را از این کتاب برایتان بخوانم.
یکی از مطالبی که در این کتاب وجود دارد که محقّقین باید بگردند تا پیدا بکنند اما این آورده در کتابش، به نظر من کتابی است بسیار مفید برای محقّقین، این کتاب. حالا این دروغ‌هایی که دارد و تعریف‌های بی‌جهتی که از خیلی‌ها می‌کند، کار ندارم، برای ما که می‌خواهیم کار کنیم در این مسائل، برای ما خیلی مفید است.
مقدّمةً عرض کنم: یکی از الطاف خداوند متعال بر امیرالمؤمنین، واقعاً یکی از الطاف خداوند متعال است بر امیرالمؤمنین، این است که در جنگ جمل آسیبی به عائشه نرسید، در جنگ جمل آسیبی به شخص عائشه نرسید، که اگر کمترین، مثلاً فرض کنید به چادر او سنگی می‌خورد، فرض بکنید چوبی می‌خورید، فرض کنید، این تا روز قیامت بایستی پاسخ‌گو باشیم. یکی از الطاف خداوند متعال بر امیرالمؤمنین این است که نه طلحه و نه زبیر نه به دست امیرالمؤمنین به قتل رسیدند و نه به توسّط اصحاب امیرالمؤمنین والّا تا روز قیامت بین اولاد طلحه و ذریه او  و خاندان زبیر تا روز قیامت با بنی هاشم بر سر این قضیه… . اینها الطاف الهیه است. این است که در کتب می‌گویند، در کتب اخلاق می‌گویند الطاف خفیه، واقعاً این قضایا از الطاف خفیه‌ای است از خداوند متعال نسبت به امیرالمؤمنین سلام الله علیه.
حالا نگاه کنید، این کتاب سیر اعلام النبلاء که تألیف حافظ شمس الدین ذهبی است که همه قبولش دارند، می‌گوید: قاتل طلحه در جمل مروان است. از پشت سر او را هدف قرار داد و طلحه کشته شد و مروان گفت: امروز انتقام عثمان را گرفتم. یکی از قاتلین عثمان را به قتل رساندم. این راویش کیست؟ شمس الدین ذهبی است.
بعد نوشته، نوشته به این که طلحه که کشته شد، ما یملک طلحه چقدر بوده؟ «وفي يد خازنه ألفا ألف درهم ومائتا ألف درهم»، اموالش، یعنی املاکش و زمین‌هایش، «قوّمت»، قیمت گذاری شد، «ثلاثين ألف ألف درهم»، و در اموال طلحه «ثلاث مائة حمل من الذهب»[۱]، ۳۰۰ بار شتر طلا. این نسبت به طلحه.
زبیر را هم که عرض کردم، نه امیرالمؤمین به قتل رساندند و نه اصحاب امیرالمؤمین، بلکه حضرت امیر او را صدا زدند در میدان جنگ، در بحبوحه زد و خورد، به او فرمودند که یادت می‌آید، پیغمبر اکرم چه فرمود؟ حضرت چه فرمودند؟ من یادم نیست. فرمودند: یادت می‌آید روزی که با من شوخی کردی و اظهار ملاطفت کردی، پیغمبر اکرم فرمودند که بله، روزی از روزها تو به جنگ علی می‌آیی «وأنت له ظالم»[۲]؟ یادت هست؟ الان یادت افتاد؟ گفت: یادم نبود و کناره‌گیری کرد از میدان جنگ. پسرش عبدالله بدش آمد از این کار پدر و گفت تو را ترس گرفته. یک کسی هم پیدا شد آنجا سرش را برید، هیچی، به قول قمی‌ها نفله شد زبیر. حالا این زبیر، زبیر داماد ابوبکر است؛ یعنی شوهر اسماء بنت ابی بکر. اسماء می‌گوید، این به نقل خود ذهبی است، اسماء می‌گوید: وقتی زبیر با من ازدواج کرد، هیچی نداشت الّا یک اسب والسلام، هیچی نداشت و من بودم که خدمت می‌کردم، از این اسب نگه‌داری می‌کردم، چه می‌کردم، هیچی نداشت. حالا ذهبی می‌گوید: «ترك الزبير من العروض: خمسين ألف ألف درهم، ومن العين: ‌خمسين ‌ألف ‌ألف ‌درهم»، یعنی هم پول نقد داشته، دینار و درهم نقد داشته، هم املاک داشته، «اقتسم مال الزبير على أربعين ألف ألف»[۳]، به ورثه زبیر به هر کدام ۴۰ الف الف داده شد. ببینید چقدر ثروت بوده. همان آدمی که در وقت ازدواج هیچی نداشته الّا یک اسب.

عبد الرحمن بن عوف می‌گوید: وارد شدم بر امّ سلمة رضی الله تعالی عنها، ما برای امّ سلمة خیلی احترام قائلیم، خیلی، امّ المؤمنین امّ سلمة، می‌گوید: وارد شد بر امّ سلمة گفت: «إنّي أخشى أن أكون قد هلكت»، می‌ترسم که عاقبت من عاقبت به شرّی باشد، «‌إنّي ‌من ‌أكثر ‌قريش ‌مالاً»، می‌گوید: یک قطعه زمین فروختم «بأربعين ألف دينار». امّ سلمة نصیحتش می‌کند، می‌گوید: «يا بني! أنفق»، خرج کن در راه خدا، «فإنّي سمعت رسول الله صلّى الله عليه وآله يقول: (إنّ من أصحابي من لن يراني بعد أن أفارقه)»، این هم به درد بحث ما می‌خورد، «إنّ من أصحابي من لن يراني بعد أن أفارقه»، مواظب باش مبادا تو از آنها باشی، «إنّ من أصحابي من لن يراني بعد أن أفارقه». عبد الرحمن رفته خدمت خلیفه دوم، مطلب را به او گفته که من رفتم پیش امّ سلمة، ایشان به من اینطور فرمود که «إنّ من أصحابي من لن يراني بعد أن أفارقه»، آن آقا با عجله آمد خدمت امّ سلمة، گفت: «بالله أنا منهم؟»، تو را به خدا، من از آنهایی هستم که رسول الله را نخواهم دید؟ «بالله أنا منهم؟»[۴] حالا امّ سلمة چه باید جواب بدهد؟ اینها احوالات بزرگان قریش است از اصحاب رسول الله صلّی الله علیه و آله. اینها می‌گویند: عشره مبشّره. یک حدیثی جعل کردند، عشره مبشّره.
آن وقت نگاه کنید، امیرالمؤمنین به شهادت رسیدند، آن هم در مسجد کوفه در اثناء نماز. صبح شبی که امیرالمؤمنین را امام مجتبی سلام الله علیه به خاک سپرد، ایشان خطبه‌ای خواند، من در منابعی دیدم لباس سیاه هم پوشیدند، خطبه‌ای خواندند، در آن خطبه مطالبی حضرت گفتند راجع به امیرالمؤمنین. از جمله مطالب این که «والله ما ترك صفراء ولابيضاء»[۵]، نه طلایی و نه نقره‌ای، از این ایشان مقداری پول مانده که ایشان پس‌انداز کرده بودند تا یک خادمه‌ای را بیاورند برای منزلشان. حالا حساب کنید. ما بی‌جهت مرید امیرالمؤمنین هستیم؟ نه والله. بی جهت از زید و عمرو و بکر بدمان می‌آید؟ نه والله. اینها منابع ماست. در این خطبه مطالبی امام مجتبی درباره امیرالمؤمنین فرمودند که این خطبه را من تحقیق کردم، چقدر در این خطبه تصرّف کردند، در منابع دست اول، ‌از آن حذف کردند و سعی کردند این خطبه به دست ما نرسد و رسیده الحمدلله، به همین قدر که رسیده.
یک افرادی ما در کوفه داشتیم، باید قدر آنها را بدانیم. افرادی از نسل دوم، نه نسل اول، نسل دوم. اینها پیدایشان شد، دنبال -به قول ما- تحقیق بودند، دنبال فهمیدن حقائق امور بودند، که در زمان پیغمبر اکرم و صدر اسلام زمان صحابه چه گذشته. خیلی از مطالب را اینها به ما رساندند، اگر اینها پی‌گیری نکرده بودند، به ما نمی‌رسید. سعی کردند اخفا کنند حقائق را، آنها. الان یادم افتاد، شما خیال می‌کنید حدیث غدیر به راحتی به دست ما رسیده؟ نگاه بکنید در منابع، همین مردان نسل دوم، به التماس از صحابه حدیث غدیر را گرفته‌اند، نمی‌دادند. یا از روی ترس نمی‌دادند، یا از روی حسد نمی‌دادند. می‌گوید: رفتم پیش ابو اسحاق سبیعی، ابو اسحاق سبیعی بزرگ است، خیلی بزرگ است در کوفه، گفتم: خواهش می‌کنم از تو، این دیگر به تعبیر من است، خواهش می‌کنم از شما خطبه امام مجتبی را برای من بگو، من می‌خواهم بنویسم. گفت: برو پی کارت. گفت: آن قدر دنبال کردم تا یک سال، رفتم و آمدم تا از او گرفتم خطبه را، نمی‌داده، ‌یا از روی حسد و کینه، یا از روی تقیه و خوف، نمی‌داده. این خطبه امام مجتبی است بعد از شهادت امیرالمؤمنین، اولین خطبه، که وقتی از منبر آمدند پایین، مردم با حضرت بیعت کردند. و ابن عباس بود، مردم را تشویق می‌کرد بر بیعت  مردم. حالا مقایسه کنید. این یک مورد از موارد مقایسه است. علم را می‌خواهید؟ مقایسه کیند. تقوا را می‌خواهید؟ مقایسه کنید. جهاد فی سبیل الله را می‌خواهید؟ مقایسه کنید. بگو چرا خنده‌ات گرفت؟ حیا نمی‌کنند، در همه جنگ‌ها فرار می‌کنند. در چه جهت می‌خواهید مقایسه کنید؟
ذهبی روایت می‌کند به سند، از سعید بن المسیّب، سعید بن المسیّب می‌گویند شأنش از شأن صحابه کمتر نیست، خیلی از او تجلیل می‌کنند، سعید بن المسیّب، سعید بن المسیّب می‌گوید به این که «كان أبو هريرة ‌إذا ‌أعطاه ‌معاوية سكت»، حالا ابو هریره را چقدر تجلیل می‌کنند، چقدر تجلیل می‌کنند از ابو هریرة، چقدر حدیث از او نقل می‌کنند، خود ابو هریرة داستانی دارد مستقلاً، اگر معاویه به او پول می‌داد، سکوت می‌کرد، چیزی برعلیه معاویه نمی‌گفت، اگر شهریه نرسید، «فإذا أمسك عنه تكلّم»[۶]، برعلیه معاویه حقایق را بگو، حالا بگو، شهریه نرسیده بگو. پس چرا آن وقتی که پول می‌داد نمی‌گفتی؟
نقل می‌کند ذهبی از یک بزرگی به نام یحیی بن عبد الحمید، نگاه کنید با چه القابی اسم این آقا را می‌آورد، او می‌گفته: «‌مات ‌معاوية ‌على ‌غير ‌ملّة ‌الإسلام»[۷].
ذهبی روایت می‌کند که عائشه آرزو داشت که بمیرد در کنار پدرش در کنار رسول الله به خاک سپرده بشود، «فقالت: إنّي ‌أحدثت ‌بعد ‌رسول ‌الله صلّى الله عليه وآله ‌حدثاً، فادفنوني مع أزواجه»[۸]، نبرید مرا آنجا، من کارهایی کردم که، نخیر، مرا در بقیع در کنار ازواج رسول الله دفن کنید.
در شبی که پیغمبر اکرم از تبوک بر می‌گشتند، خواندم قضیه را اگر یادتان باشد که نقشه کشیده بودند که کاری بکنند که پیغمبر اکرم شترشان پایش بلرزد و از آن بالا بیفتند پایین، فی الواقع می‌خواستند ترور کنند پیغمبر اکرم را، مطلبش را خواندم، از کتاب ابن حزم خواندم، یکی از اینها ابو موسی اشعری بوده. اگر ذهبی این را نقل نمی‌کرد، ما می‌دانستیم؟ نقل کرده عن حذیفة، حذیفة الیمان رحمة الله علیه «أنّه قال في أبي موسى الأشعري: إنّه منافق»[۹]، به خاطر آن جریان. اینها صحابه‌اند دیگر.
نوشته ذهبی به سند، روایت کرده که عبادة بن صامت به توسّط عثمان فرستاده شد به شام. در شام عبادة بن صامت مطالبی را شروع کرد به گفتن به ضرر معاویه و بنی امیه و حکومت وقت. نوشت به عثمان که «قد أفسد عليّ الشام»، شام را بر من شورانده، خراب کرده، برعلیه من دارد اینجا حرکاتی انجام می‌دهد، «فإما أن تكفّه إليك»، یا صدایش کنید برگردد به مدینه، «وإما أن أخلّي بينه وبين الشام»، یا جای او یا جای من، نامه نوشته به عثمان. «فكتب إليه»، عثمان نامه نوشت به معاویه که بفرست عبادة بن صامت را به مدینه برگردد، «فدخل على عثمان»، وارد شد بر عثمان در مدینه، «فقال: يا عبادة، ما لنا ولك؟»، ما چه کنیم با تو؟ ما با تو چه کنیم؟ عبادة بلند شد ایستاد در بین مردم شروع کرد به سخنرانی کردن، «سمعت رسول الله صلّى الله عليه وآله يقول: (سيلي أموركم بعدي رجال يعرفونكم ما تنكرون، وينكرون عليكم ما تعرفون، فلا طاعة لمن عصى، ولا تضلّوا بربّكم)»[۱۰]، سخنرانی کرد بر علیه عثمان و حکومت که از پیغمبر اکرم شنیدم که کسانی سر کار می‌آیند بعد از من که اینها بدعت‌هایی در دین می‌گذارند، گوش ندهید حرف اینها را، و تابع اینها نباشید و اطاعت از اینها نکنید. بسم الله.
در کتاب سیر اعلام النبلاء نقل می‌کند حافظ ذهبی: «كان معاوية يهوى قتل عثمان»[۱۱]، اصلا معاویه می‌خواسته عثمان به قتل برسد، خواسته او این بوده، آن وقت برعلیه امیرالمؤمنین قیام می‌کند، مردم را جمع می‌کند، می‌خواهیم انتقام خون عثمان را بگیریم. علی را متّهم کردند و امیرالمؤمنین را به این که ایشان…، دقّت بکنید چجور برمی‌گردد حقیقت‌ها.
آن وقت سعید بن العاص وقتی دید که اینها سوار شترها دارند می‌روند به طرف بصره، طلحه و زبیر و عائشه و اعوان و انصارشان، گفت: «قتلة عثمان على هذه المطي»[۱۲]، آنهایی که عثمان را به قتل رساندند، همین‌هایی هستند که اینجا سوار این شترها هستند که به عنوان خونخواهی عثمان دارند می‌روند به بصره.
حافظ ذهبی در این کتاب روایت می‌کند به سند از بریدة بن الحصیب، بریدة یکی از صحابه معروف است، می‌گوید: با پدرم رفتیم به خدمت معاویه، غذا آورد، غذا خوردیم با هم، بعد از غذا شراب خورد و تعارف کرد به پدرم، پدرم گفت که «ما شربته ‌منذ ‌حرّمه ‌رسول ‌الله صلّى الله عليه وآله»[۱۳]، پدرم حاضر نشد بخورد.
در این کتاب آمده که بنی امیه اگر می‌شنیدند که بچّه‌ای به دنیا آمده، پدرش اسم او را علی گذاشته، به هر جوری شده او را به قتل می‌رساندند و لذا یک کسی اسم پدرش (پسرش) را که علی گذاشته که می‌خواستند او را به قتل برسانند، اسم پسرش را علی گذاشته، گفت: نه آقا، اسمش علی نیست، اسمش عُلَی است، اسمش علی نیست، اسمش عُلَی است.
خب اینها تکّه‌‌هایی بود که، فرازهایی بود که از احوالات صحابه و غیر صحابه و عمدتاً صحابه برایتان نقل کردم.

برخورد اهل سنّت با سیره صحابه

حالا آقایان چه می‌گویند؟ آقایان دو مطلب دارند:
یک مطلب این است که این کارهایی که از این صحابه سر زده، اینها اجتهاد بوده، اینها مجتهد بودند، مجتهد بودند.
مطلب دومی که دارند این است که این قضایا را نقل نکنید، مبادا این چیزها را تعریف بکنید برای دیگران.
خب من عرض می‌کنم اگر اینها مجتهد بودند، چرا نقل نشود؟ اگر مجتهد بودند، کار بدی نکردند، مجتهد بودند، چرا می‌گویید نقل نشود؟ خود ذهبی دارد، می‌گوید: این قضایا را بایستی ما از دسترس مردم کنار نگه داریم و حفظ کنیم، به دست مردم نیفتد، این امور باید طی شود، نشرش لا یجوز، به قول ماها باید بایگانی بشود مثلاً، اینها به دست کسی نیفتد. خب چرا خودت نقل کردی؟
خدا رحمت کند مرحوم صاحب عبقات را که ما هر چه داریم از ایشان داریم، ایشان می‌فرماید: از آیات علوّ حق این است که حق بر زبان اینها جاری می‌شود. نمی‌خواهند بگویند، جاری می‌شود حق بر زبانشان. از آیات علوّ حق. از یک طرف می‌گویند اینها مجتهدند، معذورند،‌ بلکه خدا به آنها اجر هم می‌دهد، در قتل سیدالشهداء، در قتل حجر بن عدی، در قتل عمرو بن حمق، در شرب خمر و امثال ذلک، در خوردن بیت المال و چاپیدن اموال مسلمین، اینها مجتهدند. از یک طرف اینطور می‌گویند،‌ از یک طرف می‌گویند که نه، اینها را نقل نکنید، اینها را مخفی بدارید، به دست دیگران نیفتد، عباراتشان را اینجا نوشتم، اما به خاطر اینکه -عرض کنم که- جلسه یک قدری طول می‌کشد و خودم هم خیلی آمادگی جسمی ندارم، خسته هستم، به این مقداری که عرض کردم، امروز اکتفا می‌کنم.
جلسه آینده را هم تعطیل نمی‌کنیم و لو ایام فاطمیه است و خلاصه آنچه را که در این جلسات تا به امروز گفته‌ام عرض خواهم کرد و آنگاه وارد مباحث امامت خواهم شد.

وصلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

پی نوشت ها

[۱]. محمد بن احمد الذهبی، سیر اعلام النبلاء، مؤسسة الرسالة، ج ۱، ص ۴۰ – ۳۹.
[۲]. ر.ک: عبد الرزّاق بن همام الصنعانی، المصنّف، دار التأصیل، ج ۱۰، ص ۲۷۹؛ ابو یعلی الموصلی، مسند ابی یعلی، دار الحدیث، ج ۱، ص ۶۱۵؛ ابو بکر احمد بن الحسین البیهقی، دلائل النبوّة ومعرفة أحوال صاحب الشريعة، دار الكتب العلمية – دار الريان للتراث، ج ۶، ص ۴۱۵ – ۴۱۴؛ ابو الفداء ابن کثیر الدمشقی، البدایة والنهایة، دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، ج ۱۰، ص ۴۶۰ – ۴۵۷؛ محمّد بن جریر الطبری، تاریخ الطبری (تاریخ الرسل والملوک)، دار المعارف بمصر، ج ۴، ص ۵۰۲؛ محمّد بن عبد الله الحاکم النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، دار الکتب العلمیة، ج ۳، ص ۴۱۳؛ محمّد بن احمد الذهبی، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام، دار الغرب الاسلامی، ج ۲، ص ۲۷۴؛ ابن الاثیر ابو الحسن علی بن محمّد، أسد الغابة في معرفة الصحابة، دار الفکر، ج ۲، ص ۱۰۰؛ ابن حجر العسقلانی، فتح الباری بشرح البخاری، المکتبة السلفیة، ج ۶، ص ۲۲۹ و ج ۱۳، ص ۵۵؛ نور الدین علی بن ابی بکر الهیثمی، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، مکتبة القدسی، ج ۷، ص ۲۳۵.
[۳]. محمد بن احمد الذهبی، سیر اعلام النبلاء، مؤسسة الرسالة ، ج ۱، ص ۶۵.
[۴]. همان، ج ۱، ص ۸۲.
[۵]. همان، سیر الخلفاء الراشدین، ص ۲۵۱.
[۶]. همان، ج ۲، ص ۶۱۵.
[۷]. همان، ج ۱۰، ص ۵۳۳.
[۸]. همان، ج ۲، ص ۱۹۳.
[۹]. ر.ک: همان، ج ۲، ص ۳۹۴ – ۳۹۳.
[۱۰]. همان، ج ۲، ص ۹.
[۱۱]. همان، ج ۳، ص ۳۵.
[۱۲]. همان، ج ۳، ص ۴۴۶.
[۱۳]. همان، ج ۵، ص ۵۲.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *