جلسه یازدهم دروس ریشه‌های اختلاف در امامت

یازدهمین جلسه از سلسله دروس امامت حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی دامت برکاته، با موضوع عدالت صحابه در روز دوشنبه مورخ 24 مهر ماه ۱۴۰۲، در سالن علامه میرحامدحسین بنیاد فرهنگی امامت، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء به امامت معظم له برگزار گردید.

مشاهده ویدئو کامل جلسه            دریافت فایل PDF | دریافت فایل PDF مناسب برای تلفن همراه          دریافت صوت جلسه

متن کامل جلسه یازدهم

بسم الله الرحمن الرحیم
ألحمد الله ربّ العالمین و الصلاه و السلام علی خیر خلقه و أشرف بریته محمّد و آله الطاهرین لا سیما بقیه الله فی الأرضین و لعنه الله علی أعدائهم أجمعین

مروری بر مباحث گذشته

ملخص کلام این شد که آقایان در تعریف صحابی اختلاف شدیدی دارند، چه سابقین و چه لاحقین و معاصرین. و از طرفی عدالت را معنا می‌کنند با عنوان یک لفظی، مفهمومی از مفاهیم لغت عرب و اصطلاحاً بیان می‌کنند عدالت را، همان عدالتی که در شاهد معتبر است، عدالتی که طبق بعضی از مبانی در راوی معتبر هست ولی به صحابه که می‌رسند عدالت را جور دیگری معنا می‌کنند. باز در همین جهت هم آرائشان مختلف شده.
در جلسه قبل حدیثی را نقل کردم که اساساً کسانی که از فتح مکه به این طرف اسلام آورده‌اند، اینها صحابه رسول الله شمرده نمی شوند و این مطلب، مطلب بسیار مهمی است. از محقّقین که تفحّص کردم که طبق این حدیث نظر داده باشند، عجالتاً شیخ حسن فرحان المالکی را پیدا کردم، حسن فرحان المالکی، از محقّقین بزرگ عربستان است، شنیدم الآن زندان است، شنیدم، نمی‌دانم صحّت دارد یا نه، او مولّفاتی دارد، مرد محقّقی است و تا حدی هم در بحث‌هایش انصاف دارد، او این نظر را داده.
و این حدیثی را که خواندم از احادیثی  است که همه بزرگان روایت کرده‌اند. ابن ابی شیبه در کتاب المصنف خودش روایت کرده،[1] که شیخ بخاری است ابن ابی شیبه، استاد بخاری است. احمد بن حنبل در مسند خودش روایت کرده است[2] و دیگران روایت کرده‌اند، طبرانی در المعجم الکبیر روایت کرده، حاکم نیشابوری روایت کرده و تصحیح کرده این حدیث را و ذهبی که مرد متعصّبی است به نظر ما که احادیث مستدرک حاکم را دنبال کرده، او هم به این حدیث که می‌رسد، تصحیح می‌کند این حدیث را و با حاکم موافقت می‌کند در صحّت این حدیث[3]. این حدیث دلالت دارد بر این که کسانی که بعد از فتح آمدند و اسلام آوردند، اسلام اینها اگر قبول بشود، صحابی نیستند و فضائل و مناقبی که برای صحابه ذکر می‌شود شامل اینها نمی‌شود.
اجمالاً دیدیم که خیلی اختلاف هست بینشان و آنچه که ما شیعیان قائل هستیم راجع به صحابه، در تعریف صحابی، می‌بینیم عده کثیری از علمای خودشان با ما موافقند، همانی که ما می‌گوییم آنها می‌گویند.

نظر حضرت استاد درباره صحابه

اگر کسی از ما بپرسد که نظرتان راجع به صحابه چیست؟ می‌گوییم صحابی آن کسی است که مصداق آیه‌ای باشد از قرآن مجید و مصداق آیه‌ای نباشد. این تعبیر، تعبیر به نظرم تازه‌ای است. مصداق آیه‌ای باشد و مصداق آیه‌ای نباشد. اما آیه‌ای که باید مصداقش باشد این آیه است: ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ -به رسول الله- وَعَزَّرُوهُ ‌وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[4]. صحابی باید مصداق این آیه باشد، ﴿الَّذِینَ آمَنُوا بِهِ﴾، ایمان بیاورند به پیغمبر اکرم. ما ثابت خواهیم کرد عده کثیری از بزرگان صحابه اصلاً ایمان نداشتند. عجله نکیند، صبر بکنید، بحول الله و قوّته از قرآن و از روایات خودشان و از کتب تاریخی معتبر بیان خواهم کرد. ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ ‌وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ -اینها هستند که- أُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾. این کفایت نمی‌کند، باید مصداق آیه دیگری نباشد و آن آیه کدام است؟ ﴿‌وَمَا ‌مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ﴾[5]. باید صحابی مصداق آن آیه باشد و مصداق این آیه نباشد، ﴿انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ﴾. از نظر ما چنین آدمی مورد احترام است، از نظر ما چنین آدمی مورد احترام است و چنین آدمی صدق می‌شود بر او عنوان صحابی لغهً و اصطلاحاً. راحت می‌تواند مصداق باشد برای این عنوان.

گشتم ببینم این قضیه را چه کسی گفته؟ دیدم که حافظ مازری از علماء مالکیه، از علماء قرن ششم است، یعنی در قرن پنجم زنده بوده زندگی می‌کرده در قرن ششم فوت شده، به نظرم 536 این طورهاست وفاتش، او هم همین را می‌گوید و خواهیم خواند همین الان عبارت یکی از معاصرین ما را که از اساتید دانشگاه‌هاست، کتاب نوشته و کتابش را ما داریم، همین نظر را به این شخص نسبت می‌دهد. پس قول به این که هر کس پیغمبر اکرم را دید صحابی است، هر کس پیغمبر اکرم او را دیده باشند و لو لحظهً و لو یک آن او صحابی است، این از اباطیل اقوال است و لو اینکه عده کثیری گفته باشند.
بالاتر از این، صاحب کتاب الاستیعاب نظرش این است که اگر کسی معاصر پیغمبر اکرم باشد صحابی است. فرض کنید در یمن زندگی می‌کند، فرض کنید در مکه زندگی می‌کند، اصلاً پیغمبر اکرم را ندیده، همین قدر معاصر است این می‌شود صحابی.
عنوان صحابی بر اطفال صدق نمی‌کند، عنوان صحابی بر مرتکبین گناهان کبیره صدق نمی‌کند. صحابی کسی است که در تمام عمرش با تقوا باشد، حتّی اصرار بر صغائر هم نداشته باشد و خواندیم در تعریف عدالت. این بود خلاصه آنچه که می‌خواستم راجع به معرّفی صحابی و عدالت صحابه عرض بکنم.

اقوال درباره عدالت صحابه

حالا کسانی که قائلند به عدالت صحابه، آیا همه اینها قائلند؟ نخیر، محل اختلاف است شدید. این طور نیست که همه آنها قائل باشند، بله عده‌ای قائلند. نگاه کنید حافظ صلاح الدین علائی که بزرگ است و کتابش برای اولین بار چاپ شده، ما داریم کتابش را راجع به صحابه، می‌گوید: «وهذه ‌المسأله ‌عظیمه ‌الجدوى» و راست هم می‌گوید. مسأله عدالت صحابه خیلی بزرگ است و آثار بسیار زیادی دارد. به تعبیر بنده عدالت صحابه نزد آنها حکم بند تسبیح را دارد که تمام عقائدشان، فقهشان، اصولشان، حدیثشان، تفسیرشان، همه اینها بند عداله الصحابه است. اگر این  بند پاره شود، اصلاً مذهب پاشیده می‌شود؛ مذهب آنها.  عداله الصحابه را درست کرده‌اند در  مقابل عصمت اهل بیت. عصمت اهل بیت دلیل دارد کتاباً و سنهً. عداله الصحابه دلیل ندارد، خواهیم خواند و بیان خواهم کرد. لذا می گوید: «هذه المسأله عظیمه الجدوی» یعنی بحث مهمی است، فوائد بزرگی دارد این بحث، «والحاجه إلیها ماسّه»، به مسأله عداله الصحابه احتیاج داریم، «فی أصول الدین»، در خود مبانی اعتقادی، «وأصول الفقه»، نیاز داریم، خوب التفات کنید چه جور می‌گوید، می‌گوید: «أما فی أصول الدین: فبالنظر إلى الإمامه وشرایطها»، چرا عدالت صحابه را درست کردند؟ تا امامت خلفائشان درست بشود. این کلام من نیست، کلام حافظ صلاح الدین علائی است، «أما فی أصول الدین: فبالنظر إلى الإمامه وشرایطها وبماذا تنعقد ومن یصح أن یکون إماماً، ومن الذی یعتبر قوله فی الحل والعقد»، عدالت صحابه بر این جهت باید درست بکنیم. اگر عدالت صحابه درست نشود، بیعت سقیفه درست نمی‌شود و آنچه که بعد از سقیفه اتفاق افتاد، درست نمی‌شود. پس باید عدالت صحابه را درست کنیم «وأما فی أصول الفقه: فلأنّ الصحابه نقله الشریعه، ولم تصل إلى الأمّه إلا من جهتهم»، ببینید شما، خوب دقت بکنید، پیغمبر اکرم شریعت را آوردند، ما که امت پیغمبر اکرم هستیم، شریعت پیغمبر اکرم باید به ما برسد که به آن عمل کنیم، رساننده شریعت رسول الله یا اهل بیت‌اند و یا صحابه‌اند. آنها این طور تقسیم می کنند. و حال اینکه ما چه می‌گوییم؟ ما می‌گوییم اهل بیت، هم صحابه‌اند و هم اهل بیت‌اند. خب امیرالمؤمنن از صحابه است، امام حسن و امام حسین به اعتقاد شما از صحابه‌اند، صدیقه طاهره از صحابه‌اند. اما آنها خط کشی می‌کنند به اصطلاح ما، می‌گویند: آنکه شریعت رسول الله را به امت می‌رساند یا اهل بیت‌ است و یا  صحابه. اهل بیت را از اول زدند کنار. می‌گوید: شریعت پیغمبر اکرم از طریق صحابه به ما  رسیده، «فلأنّ الصحابه نقله الشریعه، ولم تصل إلى الأمّه إلا من جهتهم، فمتى تطرّق الطعن إلى أحد منهم حصل التشویش فی أصول الشریعه»، اگر جرحی بشود در صحابی از صحابه رسول الله، آن وقت تزلزل پیدا می‌شود در شریعت، «ولم یبق بأیدینا والعیاذ بالله متمسّک بشیء منها»، شریعت از دستمان می‌رود، «وتوجّهت المطاعن لأهل الزیغ والشبه فی الدین، وأدّى ذلک إلى الإنحلال بالکلیه»، دین از بین می‌رود، گفتم بند تسبیح است.

بعد می‌گوید، خوب دقت کنید، خودش اقوال را ذکر می‌کند، می‌گوید به این که علما نسبت به صحابه مختلف شدند، «فمنهم من زعم أنّ حکمهم –أعنی الصحابه- فی العداله کحکم غیرهم یجب البحث عنها ومعرفه ما فی حقّ کل واحد منهم»، این یکی از اقوال است. پس یکی از اقوال این است که عدالت صحابه ادعایی است بی‌خودی، نخیر، باید تحقیق کنیم در احوالات فرداً فرداً اینها، حکم اینها حکم بقیه مردم است. هر کسی عادل بود بسم الله پشت سرش نماز می‌خوانیم به نظر ما، شهادتش را قبول می‌کنیم، روایتش را قبول می‌کنیم الا آخر. اگر عادل نبود، نخیر. پس یکی از اقوال خودشان و اولین قول این قوله که قول ماست. ما شیعیان هم نظرمان همین است
«ومنهم من زعم أنّ الأصل فی کل واحد منهم العداله، لکن فی أول الأمر فأما بعدما ظهرت بینهم الفتن فلا، بل حالهم فیما بعد ظهور الفتن کحال غیرهم لأنّ الفاسق منهم غیر متعیّن»، بله، اول کار آدم‌های خوبی بودند، عادل بودند، اما بعد فتنه‌ها پیدا شد. به قول خودشان می‌گویند قضیه عثمان فتنه است، جنگ جمل فتنه است، جنگ صفین فتنه است، خب اینها همه صحابه بودند، از وقتی فتنه‌ها شروع شد،‌نه دیگه، ما قائل به عدالت صحابه نیستیم. این قول دوم است. دقت می‌کنید؟
«وذهب جمهور المعتزله إلى أنّ من قاتل علیاً رضی الله عنه فهو فاسق مردود الروایه والشهاده لخروجه على الإمام الحق»، بسم الله، جمهور معتزله -شما می‌دانید سنّی‌ها یا اشاعره هستند یا معتزله- نظر معتزله این است که «من قاتل علیاً فهو فاسق»، آن وقت حساب بکنید ببینید چقدر از صحابه در جمل، در صفین و غیر ذلک در روی امیرالمؤمنین ایستادند، اینها همه‌شان فاسقند. پس چی شد عدالت صحابه؟ «وذهب جمهور المعتزله إلى أنّ من قاتل علیاً رضی الله عنه فهو فاسق مردود الروایه والشهاده لخروجه على الإمام الحق»، اینها فاسقند به نظر این معتزله، نظرشان این است.
ما قائلیم کسانی که با امیرالؤمنین جنگیدند، اصلاً اینها کافرند، «من حاربهم مشرک»، این زیارت جامعه است و روایات دیگر. حالا بحث سر عدالت و فسق است.
«ومنهم من شکّ فی فسق عثمان وقتلته»، باب فسق عثمان هم باز شد. عثمان یکی از خلفای راشدین آقایان است. باب فسقش باز شد. خب کسانی که عثمان را به قتل رساندند، صحابه بودند. من به شما عرض می‌کنم، قتل عثمان در درجه اول، در درجه اول، به گردن چهار نفر است، در درجه اول: عایشه است، طلحه، زبیر، عمرو عاص. اینهایی که من میگم، حساب شده حرف می‌زنم. عرایض بنده باید برای شما مدرک باشد. آن وقت حساب بکنید صحابه‌ای که از اینها تبعیت کردند، عثمان را محاصره کردند، نگذاشتند آب برسد به خانه عثمان، بعد که کشتند او را، حاضر نشدند جنازه‌اش را در مقبره مسلمین دفن کنند، در بقیع حاضر نشدند به خاک سپرده بشود. حالا یا قاتل فاسق است یا مقتول فاسق است یا هر دو فاسقند، کدام؟ «ومنهم من شکّ فی فسق عثمان وقتلته». این عبارت حافظ صلاح الدین علائی است از متقدّمین، از علمای قرن هفتم هشتم، کتابی دارد به نام تحقیق منیف الرتبه فی شرف الصحبه، یک کتاب بزرگی نیست، شاید مثلاً دویست صفحه است.[6]
دکتر ناصر الشیخ، استاد دانشگاه است. کتاب قطوری دارد تحت عنوان عقیده اهل السنّه والجماعه فی الصحابه‌الکرام. در این کتاب که ما داریم این کتاب را، می‌گوید که راجع به عدالت صحابه اختلاف شده، مذاهبی پیدا شده آرائی پیدا شده آراء را می شمارد. رأی اول: «مذهب الشیعه الرافضه»، شیعیانی که ماها هستیم اینها چه می‌گویند، «الشیعه الرافضه یعتقدون أنّ الصحابه الکرام رضی الله عنهم لیسوا بعدول بل یعتقدون ضلال کلّ من لم یعتقد أنّ النبی صلّى الله علیه وآله وسلّم نصّ على أنّ الخلیفه من بعده بلا فصل هو علی رضی الله عنه ویعتقدون أنّ جمیع الناس هلکوا وارتدّوا بعد أن قبض النبی صلّى الله علیه وآله وسلّم إلّا نفراً یسراً یعدّون بالأصابع»، این رأی شیعیانه
دوم رأی معنزله: «اما المعتزله فقد اضطربت آرائهم فی عداله الصحابه إلى ثلاثه أقوال»، سه قول در بین معتزله وجود دارد: «القول الأول: ذهب جمهورهم -اکثریت- إلى أنّ الصحابه کلّهم عدول إلّا من قاتل علیاً… فنسبوا طلحه والزبیر وعائشه ومعاویه -همه اینها- إلى الفسق»، اینها عدالت ندارند، خودش می‌گوید.
دو تا قول دیگر هم ذکر می‌کند که قول جمهور دیگر نیست. یک قول این است که یکی از این دو طرف فاسق است، نمی‌شود که هم اصحاب جمل عادل باشد هم امیرالمؤمنین و اصحابشان، یکی از دو طرف فاسق است، این یک قول است. یک قول هم این است که نخیر، آنهایی که به جان هم افتادند، با همدیگر جنگیدند، همه‌شان فاسقند. آن که برای ما مهم است قول اکثریتشان است.
«المذهب الثالث -عقیده سوم-: أنّ حکمهم -حکم صحابه- فی العداله حکم من بعدهم فی لزوم البحث عن عدالتهم -همین نظر ماست- وقد عزا هذا القول السخاوی والشوکانی إلى أبی الحسین بن القطان من علماء الشافعیه»، عدالتی در کار نیست، باید تحقیق بشود در احوالشان.
قول چهارم: «الرابع: انّ العداله لا تثبت إلّا لمن لازم النبی صلّى الله علیه [وآله] وسلّم من أصحابه دون من رآه أو زاره أو وفد علیه لمدّه قلیله وهذا قول المازری من علماء المالکیه». ایشان کتابی دارد، از آن کتاب من نقل کردم که به این آیه مبارکه ﴿الَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ ‌وَنَصَرُوهُ﴾ استدلال می‌کند، می‌گوید: من تابع این آیه هستم[7] اما آیه دوم را نمی‌آورد، آیه دوم را بنده آوردم. بنابراین صحابی آن کسی است که مصداق یک آیه باشد که ﴿الَّذِینَ آمَنُوا بِهِ﴾ تا آخر، مصداق آیه دوم نباشد ﴿‌وَمَا ‌مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ﴾ مصداق این آیه نباشد. این قرآن است، از خودمان که حرف نزدیم. بگردید ببینید با انصاف و تحقیق و بررسی درست، ببینید آن کسانی که مصداق آیه اول هستند، مصداق آیه دوم نیستند، چه کسانی هستند؟

بنابراین اقوال در عدالت صحابه سه تا قول اساسی هست سه تا قول اساسی:
قول اول این است که صحابه همه‌شان عادلند. تا آنجایی که بنده نگاه کردم، اولین کسی که ادّعا کرده عدالت همه صحابه را اجمعین، ابن حزم اندلسی است. ابن حزم اندلسی هم مرد متعصّبی است. نوشتند طرفدار بنی امیه بوده خودشان نوشتند در احوالاتش. او می‌گوید که صحابه همه‌شان عادلند.[8] به تبع اوعده‌ای قائل شده‌اند. خطیب بغدادی قائل شده،[9] ابن حجر عسقلانی قائل شده،[10] ابن عبد البرّ قائل شده،[11] ابن الاثیر قائل شده، اینها قائل شدند، بعضی‌ از آنها هم جالب است که ادّعای اجماع هم می‌کنند، ادّعای اجماع می‌کنند بر این قول، در عین حال اقوال دیگر را هم ذکر می‌کنند.
قول دوم این است که صحابه حکمشان حکم سایر مردم است، در سایر مردم چه کار می‌کنیم؟ اگر بخواهیم شهادت کسی را قبول کنیم در محکمه، باید عدالتش ثابت بشود، صحابه هم همینطور است. این قول تفتازانی است،[12] قول مازری است،[13] قول ابن العِماد یا عَماد حنبلی است،[14] قول قاضی القضاه شوکانی است، قول شیخ محمّد عبده، بزرگ مصر در زمان خودش. جمعی از بزرگان از معاصرین هم نظرشان همین است که من پیگیری کردم.
قول سوم، قول یک فرقه‌ای است که اینها را اسمشان را گذاشته‌اند الفرقه الکاملیه. تحقیق بکنید در کتب فرق و مذاهب فرقه کاملیه. اینها نه شیخیین را قبول دارند نه امیرالمؤمنین را قبول دارند، هیچی، می‌گوید همه شان گمراه شدند، هم شیخین گمراه شدند هم امیرالمؤمنین گمراه شده. این هم یک قول.
وقتی به کلمات بزرگان ائمه مذاهب مراجعه می‌کنیم، ببینیم امام مالکی‌ها چه گفته، امام شافعی‌ها چه گفته، اینها ائمه مذاهبند دیگر. مثلا ابو حنیفه چه گفته، چند کلمه نقل کردم در اینجا. نقل کرده‌‌اند از مالک بن انس، سوال کردند از او که اگر دو تا صحابی راجع به یک مسئله‌ای اختلاف پیدا کردند، این یک جور گفت، آن یک جور گفت، ما چه کار کنیم؟ گفت: تحقیق بکنید ببینید که حق کدام است، این طور نیست که هر دوی آنها بر حق باشند، این طور نیست که هر دوی آنها بر حق باشند، تحقیق کنید، «لا والله ‌حتّى ‌یصیب ‌الحقّ وما الحقّ إلّا فی واحد قولان مختلفان یکونان صواباً -هر دوی آنها؟ به دلیل این که اینها صحابه‌اند؟ نمی‌شود که- ما الحقّ وما الصواب إلّا فی واحد»[15]، این از مالک بن انس.
ابو حنیفه گفته: من عدالت صحابه را قبول می‌کنم اما ابو هریره را قبول ندارم، انس بن مالک را قبول ندارم، بعضی از صحابه را صریحاً گفته اینها را من قبول ندارم.[16]
امام شافعی چه گفته؟ امام شافعی گفته: چهار تا از صحابه را من قبول ندارم: معاویه، عمرو عاص، مغیره و زیاد (زیاد بن ابیه).[17] خب اینها ائمه مذاهبند. معلوم می‌شود عداله الصحابه اجمعین دروغ است. همه صحابه عادلند، این دروغ است.

ادله قرآنی نظریه عداله الصحابه اجمعین

حالا آنهایی که می‌گویند همه صحابه عادلند، دلیلیشان چیست؟ ما می‌خواهیم تحقیق  بکنیم، ما در مقام بحث هستیم، ما در مقام طعن بر کسی نیستیم، ما رسیدگی می‌کنیم ببینیم دلایلی را که ادّعا می‌کنند بر عداله الصحابه اجمعین آن دلایل چیه؟ لازم داریم این بحث را، این بحث را ما لازم داریم.
دلایل را هم بنده مکرّر عرض کردم، دلیل یا کتاب است یا سنّت. آن وقت نگاه می‌کنم می‌بینم  خطیب بغدادی که خیلی بزرگ است، ابن حجر عسقلانی که خیلی بزرگ است و بعضی دیگر، اینها به چند تا آیه استدلال می‌کنند، آیه‌ها را می‌خوانم.
آیه اول: ﴿‌کُنْتُمْ ‌خَیْرَ ‌أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾[18] این آیه اول.
آیه دوم: ﴿‌وَکَذَلِکَ ‌جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا﴾[19] این آیه دوم.
آیه سوم: ﴿لَقَدْ ‌رَضِیَ ‌اللَّهُ ‌عَنِ ‌الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَهَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا﴾[20]
آیه چهارم: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ ‌رَضِیَ ‌اللَّهُ ‌عَنْهُمْ ‌وَرَضُوا عَنْهُ﴾[21]
آیه دیگر: ﴿‌وَالسَّابِقُونَ ‌السَّابِقُونَ * أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ * فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ﴾[22]
آخرین آیه یا نه، قبل از آخرین: ﴿یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ ‌وَمَنِ ‌اتَّبَعَکَ ‌مِنَ ‌الْمُؤْمِنِینَ[23]
آخرین آیه: ﴿‌لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَیَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ * وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[24]
این آیات را خطیب بغدادی آورده اول، آقای ابن حجر عسقلانی می‌گوید: خطیب خوب بحث کرده من هم حرف‌های او را می‌آورم. او هم استدلال به این آیات کرده الا یک آیه ﴿‌وَالسَّابِقُونَ ‌السَّابِقُونَ * أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ﴾[25] را ابن حجر عسقلانی نیاورده. حقّ هم با اوست که نیاورده، این آیه مربوط به امیرالمؤمنین است اصلاً، مربوط به صحابه نیست، خواهم گفت ان شاء الله تعالی. این از نظر آیات در بین متقدّمین: خطیب بغدادی، ابن حجر عسقلانی و دیگران.
اما از نظر احادیث، عده‌ای از احادیث را ذکر می‌کنند. من متن احادیث را ان شاء الله برایتان بعداً خواهم خواند. رسیدگی می‌کنیم هم این آیات را و هم احادیث را به عنوان یک بحث علمی، تعصّبی هم نداریم، نسبت به کسی هم ما، عرض کنم جسارت نمی‌خواهیم بکنیم، توهینی هم از کسی نمی‌خواهیم بکنیم. وصلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین.

پی نوشت ها

[1]. ابن ابی شیبه، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار (دار التاج – مکتبه الرشد – مکتبه العلوم والحکم): 7/ 407.
[2]. احمد بن حنبل، مسند احمد (مؤسسه الرساله): 17/ 258 و 35/ 495.
[3]. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین: 2/ 282.
[4]. سوره اعراف: آیه 157.
[5]. سوره آل عمران: آیه 144.
[6]. ر.ک: صلاح الدین العلائی، تحقیق منیف الرتبه لمن ثبت له شریف الصحبه (دار العاصمه): ص 61 – 60.
[7]. ر.ک: ناصر بن علی الشیخ، عقیده اهل السنّه والجماعه فی الصحابه الکرام (مکتبه الرشد): ص 823 – 814.
[8]. ابن حجر العسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه (دار الکتب العلمیه): 1/ 163.
[9]. الخطیب البغدادی، الکفایه فی علم الروایه (جمعیه دائره المعارف العثمانیه): ص 46.
[10]. ابن حجر العسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه (دار الکتب العلمیه): 1/ 164.
[11]. ابن عبد البر القرطبی، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب (دار الجیل): 1/ 19.
[12]. سعد الدین تفتازانی، شرح المقاصد (منشورات الشریف الرضی): 5/ 311 – 310.
[13]. ابن حجر العسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه (دار الکتب العلمیه): 1/ 163.
[14]. محمّد بن عقیل العلوی، النصائح الکافیه (مؤسسه الفجر): ص 217.
[15]. ابن حزم الاندلسی، الاحکام فی اصول الاحکام (دار الآفاق الجدیده): 6/ 87.
[16]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه (مکتبه آیه الله المرعشی النجفی): 4/ 68.
[17]. ابو الفداء اسماعیل بن علی، المختصر فی اخبار البشر (المطبعه الحسینیه المصریه): 1/ 186.
[18]. سوره آل عمران: آیه 110.
[19]. سوره بقره: آیه 143.
[20]. سوره فتح: آیه 18.
[21]. سوره توبه: آیه 100.
[22]. سوره واقعه: 12 – 10.
[23]. سوره انفال: آیه 64.
[24]. سوره حشر: آیه 9- 8.
[25]. سوره واقعه: 11 – 10.

Loading

Rate this post
Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا