جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

جلسه هفتم دروس ریشه‌های اختلاف در امامت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلاة و السلام علی خیر خلقه و اشرف بریته محمد و آله الطاهرین لا سیما بقیة الله فی الأرضین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین

متن کامل جلسه هفتم دروس ریشه‌های اختلاف در امامت ۱۵ اسفند ماه ۱۴۰۱

ایام متعلق است به حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، ولادت آن حضرت را به عموم اهل ولایت و منتظرین فرج آن حضرت تبریک عرض می‌کنم، راجع به حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف دیروز دو جلسه صحبت کردم که ان شاء الله عرائض بنده  منتشر خواهد شد.

بحث ما در این بود که کسانی که بعدا آمدند توجیه کنند آنچه را که در سقیفه واقع شده است آن ها چه راه هایی را ارائه می‌کنند و خلافت را از چه راهی ثابت می‌کنند برای خلفای ثلاثه. عرض کردم که راه اولی را که عنوان می‌کنند اجماع است. این راه ها را وقتی ادعا می‌کنند (که عرض کرده ام قبلاً) که اقرار می‌کنند نه آیه ای هست بر آنچه که در سقیفه واقع شد بر خلافت خلفای ثلاثه و نه حدیثی وجود دارد.

راه اول عبارت بود از اجماع، تفتازانی می‌گوید: «و هو العمده». شرح مقاصد ج۵  ص۲۶۴ عمده دلیل بر خلافت و امامت خلفای ثلاثه اجماع است. اما کلماتشان مختلف است، جمعی از آن ها از جمله شرح مواقف می‌گویند اجماع الامة، جمعی از جمله ابن حزم اندلسی و غیر او در کلماتشان اجماع صحابه دارند. خیلی این دو تفاوت دارد اجماع امت با اجماع صحابه.

دریافت فایل PDF                                              دریافت صوت جلسه                                    مشاهده ویدئو کامل جلسه

جمعی می‌گویند اجماع اهل حل و عقد این ها یک گروهی هستند از صحابه که اسم این ها را اهل حل و عقد گذاشته اند که بعدا بیان خواهم کرد. تفتازانی نظرش اجماع اهل حل و عقد است، این که اجماع امت و یا اجماع صحابه و یا اجماع اهل حل و عقد است کلماتشان مختلف است و همه شان بزرگ اند.

اگر مقصود اجماع همه ی امت است که اجماع کردند بر خلافت خلفای ثلاثه اجماع همه ی امت کجا تحقق پیدا کرد بر خلافت خلفای ثلاثه؟! علاوه بر این که دلیلی بر حجیت اجماع امت ندارند، مگر این حدیث که روایت می‌کنند «لاتجتمع امتی علی ضلالة» الإحكام في أصول الأحكام ج ۴ ص ۱۳۱ در بعضی از احادیث آمده «لاتجتمع امتی علی الخطأ».

ما تحقیقی کردیم همه ی احادیثش را جمع کردیم و تحقیق کردیم یک سند معتبر ندارد. بعد دیدم عده ای از بزرگانشان اقرار می‌کنند که تمام اسناد این حدیث ساقط از اعتبار است، ما اجماع را در فقه مان قبول داریم. اما اجماعی که مشتمل بر معصوم باشد اگر در مجمعین اهل عصمت باشند البته اعتبار دارد اگر مقصود آقایان اجماع صحابه باشد که از طریق اجماع صحابه آنچه واقع شده را به کتاب و سنت بر گردانند باید حدیث و آیه ای معتبر بیاورند، که ندارند بهترین حدیثی که دلالت می‌کند بر این مدعا این حدیث است “أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ، بِأَيِّهِمْ اقْتَدَيْتُمْ اهْتَدَيْتُمْ تلخیص الحبیر ج۴ ص  ۳۵۰  اصحاب من حکم شان حکم ستاره هاست و به هر کدام اقتدا کنید شما اهتدا دارید و در هدایت هستید، ما آن وقتی که حال و حوصله داشتیم در این حدیث تحقیق کردیم حدود چهل نفر از بزرگانشان از احمد بن حنبل گرفته تا معاصرین می‌گویند این حدیث باطل و دروغ است و اصلی ندارد. که اگر سند معتبری داشت دلالتش انصافاً خوب بود ولو این که در دلالتش هم یک مناقشه ای وجود دارد.

اگر مقصود اجماع اهل حل و عقد باشد که آن ها هستند که آمدند خلافت خلفای ثلاثه را درست کردند، راجع به اجماع اهل حل و عقد مستقلاً بحث خواهم کرد که بعد از اجماع خودشان عنوان می‌کنند اختیار اهل عقد راه دوم است که عرض خواهم کرد. دو اجماع دیگر هم عرض کردم در کتب اصولی شان دارند که یکی اجماع خلفای اربعه است و دیگری اجماع شیخین است، اعتبار اجماع خلفای اربعه از کجاست؟!! می‌گویند از یک حدیث است که پیامبر اکرم فرمودند به سنت خلفای راشدین بعد از من اخذ کنید «فعليكم بسنتي، وسنة الخلفاء الراشدين» سنن ابن ماجه ج۱ ص۱۵

ما تحقیق کردیم در مورد این حدیث و ثابت کردیم دروغ است و در مورد اجماع شیخین هم حدیثی دارند که به پیامبر اکرم نسبت می‌دهند که فرمودند «اقتدوا بالذين من بعدي أبي بكر وعمر» حلیة الاولیاء لابو نعیم الاصبهانی ج۹ ص۱۰۹. ما در این حدیث هم بحث و تحقیق کردیم و معلوم شد دروغ است کتابی بنده چاپ کردم به نام «الرسائل العشر فی الاحادیث الموضوعة فی کتب السنة». ده رساله در احادیث دروغ و جعلی در کتاب های آقایان، یک رساله حدیث «اصحابی کالنجوم» است و یک رساله «علیکم بسنتی وسنة الخلفاء الراشدين» است یک رساله «اقتدوا بالذین من بعدی»، یک رساله «تزویج ام کلثوم» است یک رساله «خواستگاری دختر ابوجهل» است که امیرالمؤمنین در زمان خود پیامبر اکرم دختر ابوجهل را خواستگاری کرده آن هایی که اهل تحقیق اند مراجعه کنند چون می‌خواهم مقداری در بحث پیش برویم. مقداری از مطالب را احاله می‌کنم که اهل تحقیق مراجعه کنند که اگر بخواهم تک تک این احادیث را شرح دهم هر حدیثی یک جلسه لازم دارد این مرحله ی اول بود.

مرحله ی دوم این است که آیا امت واقعا اجماع کردند بر خلافت خلفای ثلاثه؟ چنین اجماعی وجود دارد؟ آیا صحابه اجماع کردند بر خلافت خلفای ثلاثه؟ در مورد سقیفه مفصل بحث کرده ام نه بنده، که دیگران هم بحث کرده اند. در سقیفه سه نفر از مهاجرین بودند و جمعی از انصار که از مهاجرین دو نفرشان شیخین بودند و ابوعبیده جراح، کجاست این اجماع؟! و اجماع اهل حل و عقد را بیان خواهم کرد ان شاء الله. این بود خلاصه ی راه اول که عرض کردم دارم خلاصه می‌کنم که اهل تحقیق یک مقدار خودشان حرکت کنند و کار کنند.

راه دوم که عرض کردم اختیار اهل حل و عقد است آیا این راه راهی است که می‌تواند خلافت خلفای ثلاثه را درست کند و شرعیت ببخشد؟ در اینجا چند بحث هست که یادداشت کردم یک بحث این است که اولاً اهل حل و عقد در صحابه چه کسانی بودند؟! بحث دوم این که چند نفر بودند؟! بحث سوم این ها چه وظایفی بر عهده شان بوده؟! بحث چهارم این ها چه شرایطی باید داشته باشند؟! بحث پنجم اگر اختیاری کرده باشند به چه دلیل اختیارشان حجت است و اعتبار دارد؟! و اساساً چه کسی به این افرادی که اسمشان اهل حل و عقد است اجازه داده که اجتماع کنند و امامی بر امت معین کنند؟! این وکالت است؟ نیابت است؟ اسمش چیست تا شرعیت پیدا کند؟!

در متقدمین هر چه نگاه کردم راجع به اهل حل و عقد بحثی نیافتم در متأخرین و معاصرین بهترین کسی که راجع به این موضوع بحث کرده و خوب هم بحث کرده «دکتر عبد الله بن عمر بن سلیمان الدمیجی» است. این آقای دکتر که خیلی هم مهم است و استاد دانشگاه ها است کتابی دارد به نام «الامامة العظمی عند اهل السنة و الجماعة» چاپ ریاض پایتخت عربستان است این کتاب را ما داریم و انصافاً این موضوع را خوب بحث کرده. او می‌گوید که اهل حل و عقد «فئة من الناس» جمعی از مردم اند «علی درجة من الدین و الخلق» تا اندازه ای اهل دیانت اند و اخلاق خوبی دارند «و العلم باحوال الناس» مردمانی اند که جامعه شناس اند «و تدبیر امورهم» بلدند چگونه امور مردم را تدبیر کنند «یسمون اهل الاختیار و اهل الشوری و اهل الرای و التدبیر» به این ها این القاب داده شده «و هذه الفئة» این جمع از مردم «یوکل الیها النظر فی مصالح الامة الدینیة و الدنیویة» این ها کسانی اند که به آن ها واگذار شده تا مصلحت امت را از جهت دینی و دنیوی تشخیص دهند «و منها اختیار الامام للمسلمین»، بنابراین چه کسانی اند؟ جمعی از صحابه ی رسول الله اند که به تعبیر بنده آدم های خوبی اند به این ها واگذار شده که امور مسلمین را تدبیر کنند از جمله این که امام برای مسلمین معین کنند و عدد این ها چند نفر است؟ می‌گوید «اختلف العلماء فی تحدید العدد الذی تنعقد به الامامه من اهل الحل و العقد اختلف العلماء اختلفا کثیرا» چرا؟ چون نه آیه ای دارد و نه حدیثی بین خودشان می‌نشینند و فکر می‌کنند خوب طبعاً هر کسی جوری فکر می‌کند، بعد شرح می‌دهد و می‌گوید جمعی نظرشان این است که باید همه ی اهل حل و عقد بر امامت شخصی اتفاق نظر داشته باشند این یک قول است.

قول دوم این است که اهل حل و عقد باید اقلاً چهل نفر باشند و چهل نفر متفقاً بگویند زید خلیفه ی رسول الله است. بعضی گفته‌اند چهل نفر لازم نیست پنج نفر از اهل حل و عقد کافی است. بعضی گفتند پنج نفر هم زیاد است چهار نفر هم کافی است. بعضی گفته اند یک نفر فقط امامی را اختیار کند او امام المسلمین است. قائل به این قول بزرگ اند ابو الحسن اشعری که امام الاشاعره است. ابوحامد غزالی که می‌گویند اگر بعد از پیامبر اکرم نبی وجود داشت ابوحامد غزالی لیاقت داشت که وحی بر او نازل شود و نبی باشد او این طور است امام الحرمین جوینی ( دمیجی دارد نقل می‌کند ) باقلانی که در علم کلام خیلی بزرگ است او هم می‌گوید یک نفر کافی است قرطبی که هم متکلم است هم تفسیر دارد هم فقیه است و تفسیرش از منابع معتبر است او هم، نظرش همین است بنابراین اول می‌گویند جمعی از مردم از اصحاب رسول الله که آدم های خوبی اند این ها تدبیر کنند امور مسلمین را این جمع کم کم شد یک نفر، یک نفر از اهل حل و عقد اختیار کند کافی است این تحقیقات آقای دکتر دمیجی است قول دیگری نقل می‌کند که اگر اهل حل و عقد اتفاق نظر پیدا نکردند اغلبیت که بگویند کافی است، خود او قول سوم را اختیار کرده، به خاطر این که به همین ترتیب خلافت خلفای ثلاثه خارجاً واقع در تاریخ شده، حالا بحث می‌شود که این ها چه کسانی اند؟ و چه کسی به این ها وکالت داده که این ها امام معین کنند؟ اگر نصب امام به دست مردم باشد چه کسی گفته این ها تعیین کنند و دیگران حق نداشته باشند؟ مگر امیرالمؤمنین اهل حل و عقد نبوده؟ مگر ابوذر و عبد الله بن مسعود و عمار یاسر از اهل حل و عقد نبوده اند؟ این اهل و حل و عقد که می‌گویید ضابطه اش چیست و از کجاست؟!

خوب حالا آمدند اکثریت اغلبیت یا همه شان اجماع کردند و شخصی را معین کردند این به کتاب و سنت برگشت؟! به خدا و رسول برگشت؟! چگونه برگشت بیان ندارد خود دمیجی بیان ندارد خوب این راه دوم بود که من سعی کردم مطلب را جمع کنم.

راه سومی که خلافت خلفای ثلاثه خلافت شان بر آن بر قرار شده شوری است که لفظ قشنگی است. شوری لفظی است که معمولاً عقلا خوششان می آید و واقعاً هم این طور است و مشورت چیز خوبی است خیلی هم روایت داریم که انسان در امورش با عقلا مشورت کند «من شاور الناس شاورهم فی عقولهم». خوب مشورت خیلی خوب است ولکن ما در اسلام تعیین امام را از طریق مشورت نداشتیم. نه از پیامبر اکرم چنین چیزی داریم نه خلافت اولی از طریق مشورت بوده و نه خلافت دومی از طریق مشورت بوده.

این شوری از کجا پیدا شد؟! رساله ای در این زمنیه نوشتم در خصوص همین شوری که چاپ شده و تحقیق کردم در این زمینه اولین کسی که شوری را در اسلام مطرح کرده؛ خوب دقت کنید این هایی که عرض می‌کنم نتیجه ی تحقیقاتی است که انجام شده و الآن در اختیارتان می‌گذارم که البته اهل تحقیق باید دنبال کنند. در آخرین سفری که خلیفه ی دوم به حج رفته بود در آنجا دیگران هم بودند از اصحاب (این داستان در صحیح بخاری است و صحیح بخاری نزد آقایان به منزله ی قرآن است) خبر رسید به خلیفه که جمعی از صحابه ی رسول الله دور هم نشسته بودند. این حرف زده شد که وقتی عمر بمیرد ما با علی بیعت خواهیم کرد «لَوْ قَدْ مَاتَ عُمَرُ لَقَدْ بَايَعْتُ فُلاَنًا» صحیح بخاری ج۸ ص۱۶۸ اسم ها را برداشته اند و به جایش فلان گذاشته اند و ما تحقیق کردیم و فلان را پیدا کردیم و بعد معلوم شد قائلین به این قول یاران امیرالمؤمنین بودند که گفته بودند ما در امر امیرالمؤمنین سهل انگاری کردیم. دیگر بعد از این نباید مسامحه و سهل انگاری کنیم. دور هم که نشسته بودند گفتند «لبایعنا علیا» این خبر در منا به عمر رسید.

بخاری می‌گوید که عمر شدیداً عصبانی شد و تصمیم گرفت در مِنا سخنرانی کند بر علیه کسانی که این حرف را زدند، آمدند ساکتش کردند و عبدالرحمن بن عوف و دیگران گفتند مصلحت نیست و این مطالب باشد در مدینه. و جالب است که ابن عباس می‌گوید وقتی که به مدینه رسیدیم اولین جمعه بود من با عجله رفتم کنار منبر نشستم می‌دانستم که امروز در خطبه ی نماز جمعه مطالبی گفته خواهد شد. رفتم کنار منبر نشستم که مطالب را درست بشنوم. خلیفه آمد و منبر رفت و خطبه‌ای طولانی خوانده که در صحیح بخاری و همه ی کتب آمده، در آنجا این مطلب را گفته که در سقیفه چنین و چنان شد و داستان سقیفه را دست و پا شکسته نقل می‌کند.

و اما الآن شنیده ام گفته شده است که اگر فلانی بمیرد با فلانی بیعت می‌کنیم این ها حواسشان جمع باشد ( این را من می‌گویم ولی معنای کلامش همین است ) هم بیعت کننده به قتل می‌رسد و هم بیعت شونده، خلافت باید با شوری باشد و از آن طریق باید خلیفه معین شود.

حالا متوجه شدید چرا شوری عنوان شد بعد هم خودش یک ترتیب خاصی تنظیم کرد. ۶ نفر را معین کرد و جور خاصی تنظیم کرد که عثمان به عنوان خلیفه بیرون بیاید چون از اول هم بنا بر این بوده که این ها خلافت را بین قبایل تقسیم کردند و خلافت بعد از او سهم بنی امیه بوده این ها را در رساله شوری نوشته ام، پس شورایی که مطرح شد در اسلام برای اولین بار توسط عمر بوده و این هم مناسبتش بوده که کسانی با امیرالمؤمنین بیعت نکنند و اگر کسی بیعت کند به قتل می‌رسد و بیعت شونده هم به قتل می‌رسد عین عبارتش این است.

ابن حجر عسقلانی که کتابش «فتح الباری فی شرح صحیح البخاری» است بهترین شرح کتاب بخاری این کتاب است او یک مقداری این قضیه را توضیح داده.

خوب پس خلافت اولی که به شوری نبوده خلافت دومی هم به شوری نبوده برای خلافت سومی یک صورت شورایی درست شد که آن هم شرح دارد اهل تحقیق حداقل این رساله را نگاه کنند ولکن من ندیدم کسی برای خلافت اولی و دومی به شوری استدلال کرده باشد و همین طور هم هست چون اولین کسی که آن را مطرح کرده خلیفه ی دوم بوده که در آخر عمرش آن هم به همین مناسبت که عرض کردم مطرح کرده است.

دو آیه در قرآن مجید در مورد شوری هست که این دو آیه به اقرار فخر رازی و ابن ابی حاتم و زمخشری و بغوی و آلوسی و بقیه ی مفسرین مثل ثعلبی و طبری و همه ی این ها اصلاً ربطی به امامت و خلافت ندارد، پس امامتی که اگر بر فرض آقایان از طریق شوری تنظیم کرده باشند بر گشتش به کتاب و سنت محال است و ابداً شرعیت پیدا نمی‌کند.

راه چهارمی که عنوان می‌کنند راه افضلیت است که خلفای ثلاثه افضل صحابه ی رسول الله اند افضلیت هم دلیل بر تقدم بر دیگران است چرا که قانون «قبح تقدم مفضول بر فاضل» داریم و افضلیت هم ریشه ی قرآنی دارد و راه خوبی است انصافاً.  «أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى» .‏يونس : ۳۵  آن کسی که مردم را هدایت می‌کند به سوی حق اولویت دارد در این که ما از او پیروی کنیم یا آن کسی که باید دستش را بگیرند و هدایتش کنند!  کدام اولویت دارد؟ افضلیت تقدم می آورد و حرف خوبی است.

و از آن طرف اتقی بودن تقدم می آورد «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم»‏ الحجرات ۱۳

جهاد فی سبیل الله تقدم بر دیگران می آورد «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ أَجْراً عَظيما» النساء ۹۵

علم تقدم می‌آورد و این قرآن است  «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ»  الزمر ۹

بنابراین افضلیت می‌تواند دلیل خوبی باشد بر امامت خلفای ثلاثه آن کسانی که این صفات را دارند یقیناً بر دیگران تقدم دارند. امام باید این طور باشد و در هر زمانی باید «أتقی» و «أعلم الناس» وسیله ی هدایت امت باشد و هکذا.

ولکن وقتی به کتب آقایان نگاه می‌کنیم آن هایی که اهل تحقیق‌اند می‌دانند اختلاف شدیدی دارند جمعی می‌گویند لازم نیست امام افضل باشد. چرا این حرف را می‌زنند؟ به خاطر این که ائمه شان افضل نبودند و حال این که متعصب ترین این ها، ابن تیمیمه است و او در کتاب «منهاج السنة» بیش از یک جا صراحتاً می‌گوید که قبیح است تقدم مفضول بر فاضل و نزد همه ی عقلا این طور است و شرع هم همین را می‌گوید.

حالا جمعی می‌گویند افضلیت لازم نیست، آن هایی که می‌گویند باید افضل باشد نگاه کنید به کتب آقایان می‌گویند افضلیتی را که لازم داریم همین قدر است که عالم باشد و جاهل نباشد و همین قدر عادل باشد و ظالم نباشد امام همین قدر شجاع باشد که در جنگ ها فرار نکند. این در «شرح مواقف» و «شرح مقاصد» آمده و کتاب هایشان را نگاه کنید معاصرین از این دکترها و اساتید دانشگاه ها که من نگاه کردم بعضی از کتاب هایی که در اختیارم هست این‌ها هم دو دسته شدند یک دسته کسانی‌اند که قائل‌اند به این که افضلیت در امام شرط است و استدلال هم می‌کنند و از جمله ی کتاب هایی که مراجعه کردم این کتاب است «رئاسة الدولة فی الفقه الإسلامی» تالیف دکتر محمد رأفت عثمان. او مصرّ است بر این که امام مسلمین باید افضل موجودین باشد.

در مقابل «دکتر دمیجی» است که در کتاب «الامامة العظمی» می‌گوید لزومی ندارد که امام افضل الموجودین باشد و مفصل استدلال می‌کند.

 ما چند نکته را باید خوب لحاظ کنیم: نکته ی اول باید ببینیم کتاب و سنت چه می‌گویند و الإنصاف این است که کتاباً و سنتاً و عقلاً و عقلائاً امام المسلمین باید أفضل الموجودین باشد. علاوه بر کتاب و سنت ببینیم خود صحابه چه می‌گویند؟ در بین خود صحابه این هایی که معاشرت با هم داشتند و احوالات هم را می دانستند ببینیم در مورد هم چه گفته اند می‌بینیم جمع کثیری از صحابه‌ی سرشناس قائل‌اند «علی علیه السلام» أفضل الصحابة است.

هم الإستیعاب ذکر کرده هم ابن حزم ذکر کرده و هم دیگران که: جمع کثیری از صحابه از سرشناس ها قائل اند علی علیه السلام أفضل الصحابة.

نکته‌ی سومی که باید نگاه کنیم این است که آیا این شرایطی که برای امام ذکر کرده اند همین حداقل ها که می‌گویند امام باید مرد باشد، امام باید عاقل باشد، دیوانه نباشد، امام باید بالغ باشد، خوب همه ی صحابه همین طور بودند این سه نفر به چه نسبت تقدم پیدا کردند، حداقل علم و شجاعت و عدالت نزد دیگران هم بوده علاوه بر این که ما احوالات این سه نفر را در منابع خودشان خواندیم که حتی الفاظ قرآن مجید را بلد نبودند. و حتی چیزی که خانم‌ها در خانه‌ها بلد بودند این آقایان بلد نبودند  «وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا» عبس : ۳۱  پرسیدند « أَبًّا » چیست؟ فکر کرد و گفت نمی‌دانم.

مکرر در مکرر خودش بالای منبر بوده و از او سؤال کردند و آقایانی که پای منبر نشسته بودند پرسیدند که از این مطلب چیزی میدانی و از پیامبر اکرم چزی شنیده‌ای؟ این‌هایی که می‌گویم از روی منابع می‌گویم. خدای نکرده در مقام این نیستم که خلاف واقع بخواهم بگویم؛ در منابع هست.

اما شجاعت که خیلی آقایان نمره شان بالا است و جهاد فی سبیل الله شان زبان زد خاص و عام است. نگاه کنید به کتب بزرگ علم کلام‌شان که کتب درسی‌شان بوده در حوزه های علمیه و می‌آیند بحث أفضلیت را مطرح می‌کنند و شیخین را در مقابل امیرالمؤمنین قرار می‌دهند چرا عثمان را قرار نمی‌هند چون عثمان را خودشان هم قبول ندارند و عثمان را خودشان به قتل رساندند، آن وقت ادله ی أفضلیت شیخین را ذکر می‌کنند و ادله ی أفضلیت امیرالمؤمنین را هم ذکر می‌کنند حالا این که با عدالت و انصاف بحث می‌کنند را کار نداریم این ها ادله ی طرفین را ذکر می‌کنند و در آخر می‌گویند ما نمی‌توانیم أفضل را معین کنیم. أفضل را خدا باید معین کند. ما عاجز از تعیین أفضلیم، که علی أفضل است یا شیخین.

بعد می‌گویند که پس چرا ما شیخین را قبول کردیم؟ به خاطر این که صحابه این کار را کردند. آن ها هم آدم های خوبی بودند و ما تابع صحابه هستیم دیگر نه آیه ای هست و نه روایتی، می‌سنجند أفضلیت امیرالمؤمنین را با شیخین و در آخر می‌گویند واقعش این است که نمی‌توانیم تشخیص دهیم و خدا باید معین کند. بنابراین أفضلیت هم درست نشد.

راه دیگری باقی مانده که در جلسه ی آینده بیان می‌کنم که خودتان توجه خواهید کرد که از روز اول گفتم جمعی آمدند اسلام آوردند به قصد ریاست بعد از پیامبر اکرم، بیان خواهم کرد از کتب خود آقایان که راهی که باقی می‌ماند بعد از اجماع و شوری و اختیار اهل حل و عقد. و کتاب و سنتی هم که در کار نیست، راه قهر و غلبه است. هر کسی که غلبه پیدا کرد او امام المسلمین است. هر کسی که ولو با ارعاب و کتک زدن و خون ریزی و زورِ سر نیزه بر مسند خلافت نشست او خلیفه ی رسول الله است این راه را ما قبول داریم. ان شاء الله تا دوشنبه ی آینده.

«وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین»

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

07