«اولین بار، خدا قرآن را در سینه ی رسول خویش جمع کرد و هرسال در ماه رمضان، جبرئیل با رسول خدا قرآنی را که نازل شده بود، مقابله میکردند و در سال وفات آن حضرت، این مقابله دو بار انجام شد. قرآن را در زمان خود پیامبر صدها صحابی ـ که آن را از پیامبر آموخته بودند ـ نوشته و حفظ کرده بودند. چیزی که هست حدیث (یعنی وحی بیانی یا به عبارتی تفسیر) را حذف کردند و این قرآنی که در دست ماست، از زمان عثمان نوشته شده است. نه اینکه عثمان قرآن را جمع کرده باشد.
قرآن را پیامبر و ابوبکر و عمر هم جمع نکردند، قرآن را خدا جمع کرده است: «إن علینا جمعه و قرآنه ... ثم إن علینا بیانه»
آنچه خواندید قسمتی از کتاب «تاریخ حدیث پیامبر» نوشته علامه مرتضی عسکری است. این کتاب در شمارگان 5000 نسخه توسط انتشارات منیر در سال 86 به زیور طبع آراسته شده است.
موضوع اصلی کتاب در رابطه با سرگذشت حدیث پیامبر و برخورد خلفاء در برخورد با نقل حدیث پیامبر میباشد.
مؤلف در ابتدا نقل حدیث در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله را بررسی کرده و به این موضوع پرداخته که آن حضرت بعد از نزول هر آیه، به تفسیر و تبیین آیات میپرداختند و مردم هم آیات را با تفاسیر آن حفظ کرده و یادداشت میکردند.
در زمان حکومت خلفای سه گانه، به دلیل اینکه در بسیاری از احادیث و تفاسیر آیات، رسول خدا به جانشینی حضرت علی علیه السلام بعد از خود و خلافت ایشان تصریح کرده بودند، خلفا در مرحلهی اول نقل حدیث را ممنوع کرده و به جز عدهی معدودی که خود جزء گماشتگان آنها بودند، کسی اجازه نقل حدیث نداشت.
به عنوان مثال؛ عمر بن الخطاب سه تن از صحابی را (عبدالله بن مسعود، ابودرداء، و ابومسعود انصاری) که در خارج مدینه، به خلاف میل خلیفه حدیث روایت میکردند، به مدینه جلب کرد و از این شهر ممنوعالخروج نمود. او تا پایان عمرخویش اجازه نداد آنها از مدینه خارج شوند.
این نهی عمر تا به حدی رسید که ابوحصین میگوید:«عمر هر کسی را به عنوان والی به جایی میفرستاد، همراه او تا بیرون مدینه میرفت و به اوسفارش میکرد که مبادا از پیامبر حدیث روایت کند و میگفت: من درثواب این کار با شما شریکم.»
از جمله اقدامات دیگر خلفاء منع پرسش از تفسیر قرآن و بیان تفاسیر آیات بود. کعب الاحبارِ یهودی، وقتی بیتالمقدس فتح شد، از یمن به مدینه آمد و اظهار اسلام کرد. وی میخواست به بیتالمقدس برود، ولی عمر او را به عنوان سخنران رسمی دربار خلافت و مفسر قرآن در مدینه نگاه داشت.
در این رابطه علامه عسکری به موارد زیادی اشاره دارد که خواندن آنها خالی از لطف نیست.
در اثر این رفتار خلفاء ـ و بویژه عمر ـ با کتابت و حفظ حدیث بود که دیگر چیزی از احادیث پیامبر نمانده بود؛ مگر آن قسمتی که نزد صحابه در مصاحف (یعنی قرآنهای با تفسیر) مانده بود.
درباره ی جمع آوری قرآن، عمر قرآنی را دید که در حاشیهاش بیان پیامبر است، آنجا را با قیچی برید و حدیث رسول خدا (وحی بیانی) راجدا کرد تا باقی نماند. عمر که از دنیا رفت، عثمان آن قرآن بی وحی بیانی (قرآن جمعآوری شده ی بی تفسیر) را از حفصه گرفت و دستور داد هفت نسخه از روی آن نوشتند وشش نسخه از آن را به مکه، یمن، دمشق، حمص، کوفه، و بصره فرستاد و یک نسخه را هم نزد خود در مدینه نگاه داشت.
مؤلف در ادامه به بررسی وضعیت نقل حدیث در زمان امیرالمومنین علیه السلام پرداخته و بر آن است که آن حضرت در این زمینه دو کار مهم انجام دادند:
1. تأسیس علم نحو برای حفظ قرآن؛
2. آزاد گذاشتن صحابه ای که در کوفه بودند، در نقل حدیث.
در زمان معاویه جعل حدیث رونق فراوانی یافت به گونه ای که او فرمانی بدین مضمون به همه ی کارگزاران خویش نگاشت: «هرکس چیزی در فضیلت ابوتراب وخاندانش بازگوید، حرمتی برای جان ومالش نیست و خونش هدر خواهد بود.»
و نیز فرمان داد: «هر که از دوستداران عثمان و علاقهمندان به اوست، و آن کسانی که روایاتی را در فضیلت وی نقل میکنند و در سرزمین تحت فرمانروایی شما زندگی میکنند، بشناسید و به خود نزدیکشان گردانید و اکرامشان کنید. آنگاه آنچه اینگونه افراد در فضیلت عثمان روایت میکنند، برای من بنویسید و اسم گوینده ونام پدر وخاندانش را متذکر شوید ....»
مؤلف در دو بخش انتهایی کتاب به بررسی حدیث پیامبر در مکتب اهلالبیت پرداخته و دقت شیعه در نقل و ضبط احادیث را مورد مطاله و بررسی قرار داده است.
منبع : تراث