• اشاره:
حجت الاسلام و المسلمین استاد علی اکبر مهدی پور متولد 13 رجب سال 1364ق ( 1324 ش) تبریز است. تحصیل را در زادگاه خود آغاز و برای ادامه آن به قم هجرت کرد. از اساتید وی می توان آیات حاج شیخ جعفر سبحانى، شهید مفتح، میرزا یدالله دوزدوزانی، شهید مطهری، پایانى، میبدی کرمانشاهی، سید جواد خطیبی تبریزی، مکارم شیرازی، سید کاظم شریعتمداری، میرزا کاظم تبریزی، حاج شیخ مرتضی حائری، حاج سید محمد روحانی، حاج سید موسی شبیری زنجانى، سید حسن الهی، سید مرتضی شبستری، سید صادق شریعتمداری، و حاج شیخ محمد باقر ملکی را بر شمرد.
وی در کنار تبلیغ و ترویج تفکر شیعی، به پژوهش، نگارش، تصحیح و ترجمه در حوزۀ معارف شیعی پرداخته و آثار چندی پدید آورده است. از آثار تألیفی وی می توان بانوی اسلام، کتابنامۀ مهدوی، ارمغان صافی در رد فرقه بهائی، از تبار محدثان: سکینه دخت امیرمومنان (علیه السلام)، او خواهد آمد را برشمرد.
از ترجمه های وی کتابهای اشک روان بر امیر کاروان، ترجمه الخصائص الحسینیه؛ ترجمۀ اعتقادات علامه مجلسی؛ و ترجمه اسرار الصلاة شهید ثانی چاپ شده است.
تصحیح غیبت نعمانی، غیبت شیخ طوسی، و الالطاف الالهیه فی الخطابات القرآنیه از آثار تصحیحی وی به شمار می روند.
در گفتگوی زیر از خاطرات، دغدغه ها، اولویتهای پژوهش، و فعالیتهای ایشان سخن به میان آمده است.
• بخشی از فعالیتهای علمی و ترویجی شما در کشور ترکیه بوده است. ابتدا از فعالیتهای خودتان در آن سالها از جمله تأسیس انتشارات زمان و چاپ حدود 60 مجلد کتاب و بروشور در ترکیه، بگویید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
من سال 54 استانبول رفتم. آنجا که رفتم، دیدم همۀ دوستان شیعۀ ما در هر مسجدی که میروند با دست بسته، بدون مهر نماز میخوانند. گفتم برای چه؟ گفتند که تقیّه. گفتم چه تقیّهای. ما 30 میلیون شیعه در ترکیه داریم و هیچ مشکلی هم نداریم، پس چرا تقیه کنیم؟ اوّل کاری که انجام دادم، کتاب کوچک 32 صفحهای نوشتم با عنوان «سنت الگوی سجده» یعنی سجده مطابق سنّت. در این کتاب من 32 حدیث از صحاح ستّه آوردم و در مقدّمه ادّعا کردم که در مورد «مَا یَصِّحُ السُّجُودُ عَلَیه»، غیر از این 32 حدیث، حدیث سی و سوم در صحاح ستّه وجود ندارد. در مقدّمه نوشتم که هر چه من از صحیح بخاری نقل کردم، از صحیح بخاری که در فلان تاریخ، در فلان چاپخانۀ استانبول چاپ شده است نقل کرده ام؛ یعنی منحصراً از چاپ بومی و یک نمونۀ آن به این شماره در کتابخانۀ سلیمانیّه موجود است. به این علت که یک عالم اهل تسنّن نگوید این بخاری، این جلد دوم، این هم صفحۀ 265 کجا است؟ آن مخاطب از کجا بداند که بخاری صدها بار چاپ شده است و لذا با مشخّصات چاپ، مخصوصاً اینکه حتماً مطبعۀ استانبول باشد و این هم که یک نمونۀ آن در اینجا موجود است. کتاب را در 20هزار نسخه چاپ کردیم و یک لیر قیمت زدیم؛ یک لیر، یعنی یک ریال که برای کسی پولی به حساب نمی آمد. در مدّتی که آنجا بودم، پنج بار تجدید چاپ شد؛ یعنی صد هزار نسخه از این کتاب در آنجا چاپ کردیم. قدم اوّل ما بود، خیلی مؤثّر واقع شد.
مثلاً چند تا پلیس از شیعیان در آنجا بودند، به اینان گفتم که هر روز ظهر -آنجا نماز ظهر و عصر جدا خوانده میشود- شما در این مسیر خود، ظهر بروید فلان مسجد، عصر فلان مسجد، مغرب فلان مسجد، عشا را هم به خانه میرفتند، و شش کتاب در جیب خود بگذارید. ظهر که رفتید طبعاً بغل دستی شما به مهر نگاه میکند و معمولاً هم اعتراض میکند. شما به هر یک، یک نسخه کتاب بدهید، بروید بخوانید بعد بیایید صحبت بکنیم. صدها نفر از همین طریق با این مسأله آشنا شدند؛ ما پنج سال و یک ماه که آنجا بودیم، حدود سیصد خانواده به فضل الهی از اینها شیعه شدند.
قدم اوّل آنها از همین کتاب سجده آغاز شد، بعد هم کتابهای دیگری را و بعد هم انتشارات زمان را ما در آنجا تأسیس کردیم؛ و اسم آن را هم از این جهت انتخاب کردیم که زمان اوّلاً اشاره به امام زمان باشد، ثانیاً خود زمان یک حالت اینکه انسان با زمان پیش میرود و از آن طرف عربی، فارسی و ترکی زمان همین است یعنی برای همه قابل فهم است. جهت دیگر هم این بود که چون در لاتین zamaan که نوشته میشود، وسط m است؛ در وسط دو تا a است؛ z و n هم با هم در نگارش تناسب داشت و در نتیجه تابلوی خیلی جالبی میشد. به هر حال آنجا حدود 60 عنوان کتاب چاپ کردیم. از کودکان تا فرهیختگان. مثلاً داستان راستان را ما آنجا برای یک قشر ترجمه کردیم. بعضی از کتابهای بیآزار شیرازی مثل سیری در کوهها را برای قشر دیگر ترجمه کردیم. بعد کتابهایی بسیار با ارزش مرحوم آقای پرفسور عبد الباقی گولپینارلی؛ ایشان بیش از صد اثر چاپ شده در دفاع از تشیّع دارد. مثلاً یکی از این ها «تاریخ بویونجا شیعی لیق» به معنی تشیّع در طول تاریخ، هفتصد صفحه تمام سؤالاتی که در طول 14 قرن بر تشیّع پیش آمده است نقدها، نغزها، دانه دانه همۀ اینها را جواب داده است. هم کتاب 12 امام (اون ایکی امام) و امثال اینها.
• کتاب تشیع در طول تاریخ و 12 امام ... به فارسی که ترجمه نشده است؟
اینها نه؛ ولی کتابهای دیگر از ایشان ترجمه شده است.
• این صد کتاب مرحوم گولپینارلی می شود جایی پیدا کرد؟
من خودم 30 - 40 عنوان از این کتابها را دارم. همۀ آن را ندارم.
• چهره ای که از ایشان در ایران معرّفی شده، چهرۀ تصوّف ایشان است.
من به ایشان عرض کردم آقا شما کتاب نوشتید به نام sofilek yüz sorular یعنی تصوّف در صد پرسش که به فارسی چاپ شده است. گفتم شما بعد از یک عمر تحقیق در تصوّف، در یک جمله به من بفرمایید که نظر شما چیست؟ گفت صوفی مسلمان نمیشود، مسلمان صوفی نمیشود. همینطور که مرحوم استاد جعفری شرح مثنوی را وسیله ای برای نشر معارف شیعی قرار داده بود. در ترکیه مسئلۀ مولوی هزاران برابر ایران کاربرد دارد. ایشان هم اینها را وسیله ای برای نشر تشیّع قرار داده بود. من معمولاً خدمت ایشان بودم، یک روز روی منبر نقدی بر تصوّف داشتم. ایشان بعد از منبر به من فرمود که در ایران خود دانید، در اینجا تصوّف را نقد نکنید. چون این صدها خانوادهای که به دست من – ایشان فرمود- شیعه شدند اینها اوّل صوفی و بعد شیعه شدند. اینجا تصوّف پلی به سوی تشیّع است و لذا در اینجا علیه تصوّف حرف نزنید و بعد هم دیدم نه واقعاً این، آنجا کاربرد دارد.
از کتابهایی که آنجا چاپ کردیم و لذّت بردیم و الآن هم داریم احساس لذّت میکنیم چاپ اقتصادنا بود. اقتصادنا را ما آنجا چاپ کردیم. دادیم یک نفر ترجمه کرد. 23 هزار لیر حق التّرجمه از ما گرفت. 23 هزار لیر هم دادیم به یک دانشمند دیگر که این را برای ما یک بار کلمه به کلمه با متن عربی مطابقت بکند که مطمئن بشویم صحیح ترجمه شده است.
بعد هم 23 هزار لیر هم به یک پروفسور کمونیست دادیم که این را از زاویۀ واژگان کمونیستی یک بار بخواند. یعنی میتوانیم ادّعا بکنیم که ترجمۀ ترکی اقتصادنا از عربی آن محکمتر است.
طرح جلد هم به صورت کتابهای دانشگاهی زدیم. روی جلد نوشتیم که تألیف سین (سیّد ننوشتیم) محمّد ب الصدر. اگر سیّد مینوشتیم، میفهمیدند شیعه است. اگر باقر مینوشتیم، میفهمیدند شیعه است. ولی وقتی ب گذاشتیم معنای آن این است یعنی سیّد محمد بین صدر؛ وقتی منتشر شد، صدا کرد. مثلاً در چهار ماه اوّل پنج هزار نسخه از این منتشر شد، پخش شد. کتاب تخصّصی که همگانی نیست و آن هم ضخیم هزار صفحه؛ استقبال از آن برای ما مهم بود. وقتی دیدیم استقبال خوبی شد، دانشکدۀ اقتصاد در مسیر ما بود؛ یعنی بین منزل ما و مسجد ما. هر روز که من میرفتم، چهار از این کتاب در کیف خود میگذاشتم. میرفتم در دانشکده، 23 نفر آنجا پرفسور اقتصاد بود. همۀ آنها کمونیست بودند. میرفتم در اتاق اوّل، در اتاق میرفتم سلام و علیک میکردم یک چایی میخوردم، میگفتم من این کتاب را به عنوان ناشر چاپ کردم، بعد این را خدمت شما هدیه آوردم، این را بخوانید، ببینید اگر نقطه نظری دارید ما از شما استفاده میکنیم. آنها احتمال نمیدادند که اسلام اینقدر راجع به اقتصاد حرف داشته باشد اسم آن را هم گذاشتیم «اسلام اکونومی دکترینی» دکترین اقتصاد اسلامی. از دیدن این کتاب تعجّب میکردند که اینقدر اسلام اقتصاد دارد و چون زبان او خیلی عالی بود، ادبیّات بسیار زیبا بود. چاپ بسیار عالی بود و اینها دیگر بعد از یک هفته مراجعه کردم به همان اساتید و نظرشان را جمع کردم راجع به کتاب. همۀ آنها اظهار اینکه آقا ما استفاده کردیم، ما احتمال نمیدادیم اینطور باشد. یک نفر نشد که یک نقد داشته باشد. این را که فهمیدیم، آمدیم یک همایشی گذاشتیم İslam Ekonomisi Doktriny Sempozyumu در هتل شرایتون، بعد در 30 تا روزنامه ای که با آنها همکاری داشتم، مقاله میدادم، آگهی دادم؛ یک صفحه مطلب راجع به اقتصادنا نوشتیم و خبر سمپوزیوم منتشر کردیم. خود من در آنجا نرفتم که اصلاً معلوم بشود که به من ارتباط دارد. مرحوم گولپینارلی به عنوان شخصیّت ممتازی که همه او را میشناختند، آنجا در صدر و آقای دکتر حسین حاتمی که شخصیّت بسیار ممتازی و استاد بود، در دانشگاه حقوق کرسی داشت و صدها پروفسور از کلاس ایشان بیرون آمده بودند. این دو نفر را ما آنجا گذاشتیم، از آن 23 نفر دعوت کردیم که آنجا بیایند، برداشت خود را از این کتاب بیان بکنند. هر یک از اینها رفتند و یک بحث مفصّل، خبرنگاران روزنامه ها هم آنجا آمده بودند و از اینجا مطلب پر کردند و رفتند یک ماه، دو ماه این مطالب را در روزنامههای خود منتشر کردند و لذا در چاپ دوم ما احتیاج نداشتیم که اسم نویسنده را پنهان کنیم، در چاپ دوم نوشتیم که تألیف آیت الله السیّد محمّد باقر الصدر بعد که ایشان شهید شد ما مفصّل آنجا برای ایشان فاتحه گرفتیم و شهید صدر مؤلّف اقتصدنا بعد هم فلسفتنای ایشان را ترجمه کردیم آنجا واژۀ فلسفه در میان متدیّنین خوشایند نیست و لذا ننوشتیم فلسفۀ ما، بلکه به این تعبیر که اسلام و فلسفه که دیگر از اسم آن معلوم نباشد که تأیید شده است یا نه. بعد هم البنک لا الربوی ایشان را ترجمه کردیم، چاپ شد. بعد ایشان یک جزوۀ کوچک به نام جمهوری اسلامی داشت، آن را هم ترجمه کردیم، چاپ شده است. برخی از آثار خودم را نیز آنجا چاپ کردم مثل قبله رهبری.
از فعالیتهای دیگرم ساخت مسجد بود که چهار تا مسجد ساختم. هر چهار تا به نام مسجد امام جعفر صادق. یکی در استانبول، یکی در آنکارا، یکی در ازمیر و یکی هم در برلین غربی.
• در آلمان؟
بله. آلمان که رفتم دیدم 34 تا مسجد در آلمان است و هر 34 تا برای سنیها است.
• همان زمان که در ترکیه اقامت داشتید، به برلین رفتید؟
بله. چون آنجا چهار میلیون و نیم ترک زبان زندگی میکنند. آنجا که رفتیم، تلاش کردیم برای ساختن مسجدی. شش ماه طول کشید که بتوانیم از دولت آلمان پروانه بگیریم که بعداً دولت نتواند آن را تصرّف بکند و ما حق داشته باشیم که آنجا مبلّغ بفرستیم. وقتی که ما مسجد را ساختیم از ترکیه آقای حاج صفر جوشقون را فرستادیم تا الآن هم آنجاست و دیگر پیر شده است. بعد یک مسجد دیگر هم خود آنها ساختند. در آلمان تنها مسجد شیعه منحصر به مسجد آیت الله بروجردی در هامبورگ بود. الآن 50 - 60 مسجد شیعه در کشور آلمان موجود است. حتّی در خود برلین هم باز یک مسجد دیگر به نام مسجد زینبیّه ساختند.
در ازمیر که رفتیم مسجد بسازیم، کنلگ مسجد را زدیم و قبلۀ مسجد را خطکشی کردیم؛ بعد از چند ماه که رفتم سر بزنم، دیدم قبله را عوض کردند. علت را پرسیدم؛ گفتند: آقا شما اشتباه کرده بودید. ما معمار آوردیم که فهیمد؛ معمار را خواستم آمد. یک ربع طول کشید که من به معمار بفهمانم که قبله غیر از قطب است. ایشان قطب نما را میگذاشت، به طرف آن، وقتی که آنجا 36 درجه انحراف دارد. 36 درجه باید به طرف چپ بایستند تا قبله بشود. وقتی فهمید ناراحت شد. گفت آقا pusula (قطب نما) 50 لیر و صد لیر است من پنج هزار لیر دادم این را خریدم که خیلی دقیق باشد؛ من سه تا مسجد را با این ساختم. هیمن اتفاق باعث شد که من کتاب «قبله نما» را نوشتم و در آن هر دهکدهای را که بیش از پانصد خانوار داشت معرفی کرده و قبله اش را مشخص کردم حدود هفتصد شهر و شهرک بود که قبلۀ آنها مشخّص شد.
بعد از مدّتی آقای دکتر سلیمان آتش که رئیس امور دیانت آنکارا بود، ایران خدمت مرحوم آقا آمده بود. به ایشان خیلی اظهار محبّت و تشکّر کرده بود که آقا در تاریخ ترکیه برای اوّلین بار نمایندۀ شما برای ما «معرفة القبله» را نوشته است.
دیگر اینکه دانشوری نامه نوشته بود که من کتاب را خواندم، لذّت بردم ولی در مقدّمه مسائل فقهی مطرح کردید، اینها ضعیف است. از شما خواهش میکنم به مفتی در استانبول سر بزنید از ایشان بخواهید که اینها را اصلاح بکند. من آنجا نام نبرده بودم که به عنوان مذهب جعفری، نوشته بودم که این معرفة القبله کجا فایده دارد. از لحاظ ذبح و از لحاظ تخلّی و نماز و اینها و آنها چون در تسنّن بعضی از اینها مطرح نیست، خیال کرده بود که من اشتباهی نوشتم ولی الحمدلله این کار انجام شد.
دو کتاب از مرحوم آقای صابری تبریزی یکی راجع به اصول دین Dinin temelleri یعنی پایههای دین و یکی هم Dinin amallari )فروع دین( را پنج بار چاپ کردیم.
تمام کتابها را 20 هزار تا تیراژ میزدم؛ چون آن زمان آنجا افست مرسوم نبود. افست بود ولی خیلی گران تمام میشد و ترتیب حروف چینی خیلی آسان بود و در واقع رایگان انجام میشد و لذا هر کتابی که تجدید چاپ میشد از نو حروفچینی میشد. حروف مثلاً اقتصادنا چهار ماه طول کشید که من شب تا صبح بنشینم اغلاط چاپی آن را چون لاتین و اینها برای اینکه دقیق بیغلط باشد، من برای صرفهجویی در وقت خود، 20 هزار چاپ کردم که دوباره دیگر محتاج تجدید چاپ نباشم. اینها را میگذاشتیم در مسجد میفروختیم و پول آن هم درمیآمد یعنی لازم نبود که من در آنجا از خود چیزی اضافه بکنم. به هر حال این کار فرهنگی ما بود.
برای هر مناسبت هم ما بروشور چاپ میکردیم. این بروشورهایی که تا میشود، بدون صحافی آن زمان در ایران نبود من دیدم در آنجا وجود دارد و این را برای مثلاً عاشورا استفاده کردیم، چاپ میکردیم. هر بروشور را 60 هزار تا. چون ما 60 هزار فرد داشتیم که در مراسم عاشورا شرکت کنند و مسجد ما قسمت اروپایی بود. آنجا برای 60 هزار نفر جا نبود، یک مسجد دیگری در قسمت آسیایی داشتیم. آن کنار قبرستان بود و لذا در کلّ فضای قبرستان که چمن بود و خیلی هم جالب بود، این 60 هزار نفر میآمدند مینشستند و از بلندگو که مطلب پخش میشد، اینها گوش میدادند و اینقدر این مسأله مهم بود که همیشه یک روز قبل از عاشورا تلویزیون ترکیه مسیرها را تعیین میکرد. هر مسیری که به قبرستان شیعیان منتهی بود که صبح چه ساعت تا چه ساعت از کدام طرف به یک طرف است، عصر از چه ساعت تا چه ساعت کدام طرف به کدام طرف است. آمار دقیق نداشتیم ولی به هر حال یک رقم بسیار بالایی بود حضور مردم؛ نکتۀ بسیار ظریف این بود که اینها که میآمدند معمولاً نذر میآوردند. نذر آنها یک کیلو قند بود عربستانی بود؛ چون در ترکیه همیشه با شکر چایی خود را می نوشیدند. قند یک کالای اعیانی بود. اینان کسانی بودند که نذرشان برآورده شده بود و عمدتا سنی بودند؛ یک سال آنجا چهار تُن قند جمع شد یعنی چهار هزار نفر نذر آورده بودند در میان آنان بعضا افراد مسیحی هم بودند.
از برنامه های دیگر اینکه هر جمعه آنجا در خطبۀ نماز جمعه سخنرانی داشتیم. دو سوم جمعیّت ما در نماز جمعه اهل سنّت بودند. اینها کسانی بودند که اگر یک جمعه من نبودم، مسجد دیگر نمیرفتند. اینها اهل فهم بودند با تشیّع آشنا بودند ولی سنی بودند. منحصراً در مسجد ما میآمدند. ما هم از هر فرصتی استفاده میکردیم.
به عنوان مثال آقای ابوالأعلی مودودی فوت کرد. ایشان بزرگ ترین عالم اهل سنّت در سطح دنیا بود و خود او هم راجع به انقلاب ایران اعلامیه داده بود، تلگراف به آیت الله شریعتمداری زده بود ایشان را گرفتند دو ماه زندان کردند. بعد ایشان آثار زیادی دارد از جمله کتابی داشت به نام خلافت و سلطنت، این را ایشان به اردو نوشته بود به ترکی ترجمه شد؛ بعدها به فارسی و عربی هم ترجمه شد، در آن زمان نشده بود. بعد ایشان با اینکه از بزرگان اهل سنّت بود ولی نقدهای عجیبی بر معاویه و عثمان داشت. عالمی مثل ایشان از اینها انتقاد بکند برای ما خیلی مهم بود. از این نظر وقتی ایشان فوت کرد، ما اعلان فاتحه در مسجد کردیم. در 30 روزنامه آگهی کردیم. دهها هزار سنی آمدند آنجا شرکت کردند. ولو خود مسجد ما چیز زیادی نیست ولی در وسط یک تیمچه و سرای است. این سرای دویست سال پیش توسط قاجار ساخته شده بود و در آنجا مسجدی است به این معنا دولتین ایران و ترکیه آنجا تفاهم کردند اساس نامه نوشتند که هیئت امنای مسجد حق دارد همیشه از ایران یک امام آنجا داشته باشند. آن سرای دو هزار تا مغازه داشت و در زمان قاجار آنهایی که از ایران فرار میکردند، عمدتاً به آنجا میآمدند. آنجا یک مغازه میگرفتند، هم محلّ کار آنها بود، هم شب هم همانجا میخوابیدند. این مسجد را وسط آن خوان، به تعبیر آنها خوان یعنی سرای ساخته بودند و این مسجد ایرانلیلار جامع شریفی در منطقۀ چاقماق چی لار معروف است، نزدیک بازار سرپوشیدۀ استانبول. بعد در نتیجه آن فضای بزرگ هم اطراف آن هم است که سلطان عبد الحمید خان سالی دو روز به آنجا میآمده است. در نزدیک در ورودی تخت میگذاشتند، میآمد مینشست روز عاشورا که هیئتها میآمدند در حضور ایشان عزاداری میکردند، زنجیر میزدند، سینه میزدند، قمه میزدند و ایشان هم تماشا میکرد و یکی هم در عید نوروز، آنجا عید نوروز به عنوان سلطان نوروز به حساب اینکه تاریخ شمسی عید غدیر است؛ اهمیّت میدادند و ایشان هم به عنوان پادشاه کشور میآمد در آنجا حضور پیدا میکرد. لذا آن اطراف مسجد که خالی بود هزاران نفر سنّی آمدند و در مراسم ابوالأعلی شرکت کردند. ناشر دو هزار نسخه از کتاب او چاپ کرده بود که همان روز همۀ نسخه ها به فروش رفت. مؤلّف سنی، ناشر سنّی، میرود خانۀ سنّی و خود من هم برای ایشان آمدم یک بروشور چاپ کردم عکس ایشان، یک متن تلگراف ایشان در دفاع نهضت ایران خطاب به آیت الله شریعتمداری و جواب آقا، هر دو را هم متن فارسی و هم ترجمۀ ترکی با لاتین آنجا چاپ کردم. بعد ایشان یک کتابی داشت سؤال و جوابهایی که در تاریخ ایشان یعنی در این چندین دهه که ایشان در آنجا بزرگ عالم اهل تسنّن بود، سؤال شده بود، جواب داده بود در پنج مجلّد چاپ شده بود. از جمله راجع به آقا بقیه الله سؤال کردند. ایشان نوشته است که احادیث حضرت مهدی صحیح است، متواتر است و اعتقاد هر مسلمان است و هر کسی معتقد نباشد از دایرۀ اسلام خارج است و پیامبر فرموده است که «مَنْ أَنْكَرَ المَهْدی فَقَدْ كَذَّبَ بِمَا جَاءَ بِهِ النَّبِی» و این هم حدیث متواتر است. اینها را ما هم متن اردوی آن را چاپ کردیم و هم ترجمۀ ترکی آن را در مقابل.
این مراسم باعث شد که برخی خود را نقد کنند؛ مثلاً در دهها روزنامه نوشتند که خاک بر سر علمای ما که وقتی عالم ما میمیرد، یک عالم شیعی میآید برای ایشان فاتحه میگیرد. مساجد زیادی بود که آرزو میکردم در این مساجد به ما راه بدهند، برویم صحبت بکنیم که بگوییم ما هم مسلمان هستیم. ما هم به قرآن عقیده داریم. از طرفی دوران انقلاب من در آنجا بودم، باعث شد که بیش از 80 مصاحبۀ مطبوعاتی از من چاپ شود آن هم درروزنامههایی که غالباً بیش از یک میلیون تیراژ داشتند. اوّل سؤال این بود که چه شد انقلاب شما پیروز شد؟ من هم در هر مصاحبه یکی از امتیازات تشیّع را مطرح میکردم. مثلاً در یکی میگفتم که چون حوزههای ما مستقل است. مراجع ما مستقل هستند. مراجع ما از دولت حقوق نمیگیرند و لذا تابع حکومت نیستند و لذا فتواهای اینها در میان مردم ارزش دارد، برش دارد. مثلاً اینها را به عنوان یک امتیاز یک ساعت میگفتم آنها در چندین صفحۀ روزنامه این را چاپ میکردند. یکی دیگر میآید چه شد شما پیروز شدید؟ میگفتم ما به آیۀ 41 سورۀ مبارکه انفال عمل میکنیم، 20 درصد سود خالص خود را به مراجع میدهیم و آنها دیگر مستقل میشوند و چه میکنند، مثلاً این جهت را مطرح میکردم. در یکی دیگر مثلاً میآمد میپرسید، من میگفتم که ما به انفتاح باب اجتهاد معتقد هستیم ولذا همیشه ما مجتهد داریم و لذا مجتهدین ما تلاش میکنند مطلب را به دست میآورند، فتوا میدهند و مردم از اینها پیروی میکنند. یا مثلاً یکی سؤال میکرد که شما چرا پیروز شدید؟ میگفتم که ما الگو داریم. ما تابع امیر المؤمنین هستیم. این خطبههای امیر المؤمنین برای ما الگو است. برای یکی میگفتم که ما الگو داریم برای اینکه ما امام حسین داریم. این نهضت امام حسین برای ما الگو است. شهادتطلبی در میان شیعه حرف اوّل را میزند. برای یکی میگفتم که برای اینکه ما انتظار داریم. ما در مکتب انتظار پرورش یافتهایم. ما منتظر هستیم که پیشوایی خواهد آمد که جهان را پر از عدل و داد می کند و لذا ما در آن مسیر حرکت میکنیم. امثال این مصاحبه ها باعث شد که از ما این طرف، آن طرف دعوت کنند، مثلاً بورسا همان جایی که آقای خمینی تبعید بود، از من دعوت کردند بزرگترین مسجد دنیا آنجا است. الو جامع. البتّه نه مثل مسجد الحرام نه مساجدی که هر کجا دیدیم مسجد کوفه و اینها به آن بزرگی آن بزرگتر است. آنجا که من رفتم، مثلاً نماز که خواندم یکی از روزنامهها آمده بود، یک صف را شمرده بود که در یک صف چند نفر ایستاده است. بعد صفها را شمرده بود، نوشته بود که 40 هزار نفر در نماز حضور داشتند. خوب یک چنین اجتماعاتی برای آنجا پیش آمد ما رفتیم وحرفهای خود را هم حساب شده زدیم.
دیگر اینکه برخی از ما، علم حال میخواستند؛ علم حال یعنی رساله. منتها رسالهای که عقاید هم در آن باشد. ما از توضیح المسائلها آقای شریعتمداری که قبل از ما آنجا ترجمه شده بود، هر کسی میخواست به او میدادیم. بعدها مرحوم آیت الله شیرازی وقتی که کویت بود، دو کتاب برای من فرستاد که به حساب ایشان ترجمه و چاپ بشود. یکی موجز احکام الاسلام؛ یکی هم به نام الاسلام که راجع به اعتقادات بود. هر دو را بعد از ترجمه، با هم چاپ کردم به نام elme hal özet یعنی علم حال مختصر در پانصد صفحه. جالب بود که به توضیح المسائل عمل می کردند، خمس میدادند و خود را سنی میدانستند. با مهر نماز میخواندند خود را سنی میدانستند تا وقتی که بالاخره دیگر بیشتر آشنا بشوند و اعلان تشیّع بکنند. این خلاصهای بود که در پاسخ به اوّلین سؤال.
• آثار شما را در چند دسته میتوانیم تقسیمبندی کنیم: بخشی عقایدی است مثل همین که شما عقاید علّامۀ مجلسی یا اسرار الصّلاة شهید ثانی را ترجمه و چاپ کردید. از طرفی در ردّ بهائیّت کتاب نوشته اید. در ردّ وهابیّت در حوزۀ عقاید آثار قلمی دارید. در حوزۀ دعا برای عتبات کتاب نوشتید. بخشی دیگر از آثار شما برای معرّفی معصومین است یعنی در معرفی حضرت امیر المؤمنین، حضرت فاطمه، امام صادق، امام رضا و حضرت مهدی علیهم السلام قلم زده اید. بر اینها بیفزاییم آثارتان را دربارۀ امامزادگان، از جمله زندگانی حضرت معصومه سلام الله علیها که حتّی بر اساس نوشتۀ شما، روز تولّد رسمی و روز دختر نامگذاری شده است. نیز دربارۀ حضرت سکینه، امّ کلثوم، بیبی هیبت و ابو طالب علیهم السلام مطلب نوشتید. آیا این سیر آثار شما برنامه ریزی شده بوده است یا بر اساس دغدغههای شخصی هر از گاهی در حوزه ای وارد شده و به پژوهش پرداخته اید؟
واقع امر این است که یک وقت روزنامه نجات نسل جوان - برای آیت الله مکارم شیرازی - مسابقۀ بهترین مقاله گذاشت. مقالهای که ما برای ایشان نوشتیم، مقالهای بود که مسلمان، مسیحیان، کلیمیان، زرتشتیان و... همه معتقد هستند که «او خواهد آمد». این را به عنوان یک مقاله آنجا نوشتیم و برنده شد و چاپ شد. از آنجا یک سمت و سویی به آقا بقیة الله ایجاد شد.
• یعنی اوّلین مقالۀ مهدوی شما «او خواهد آمد» بود؟
بله البتّه نه این کتاب، آن مقاله که بعدها تکمیل شد و کتاب گشت.
بعد از وفات مرحوم آیت الله حکیم، در سال 50، من تبریز بودم. در مسجد محل خود برای آیت الله حکیم مجلس فاتحه گرفتیم من هم جزء امضا کنندهها بودم، دم در ایستاده بودم. مرحوم آقای صابری تبریزی را برای منبر دعوت کردیم. دهها نفر از وعّاظ آمدند و رفتند، وقت الرحمن شد ایشان نیامد. به ما گفتند منبر بروید. هیچ فکر قبلی نداشتم و چارهای جزء منبر نداشتم. به منبر رفتم به عنوان مقدّمه شروع کردم راجع به فقاهت و مرجعیّت و نوّاب عام، تا به آقای حکیم رسیدم. در این بحث رسیدم به یک نکتهای که روی منبر جرقه زد که چرا در همه احادیث آمده است که آقا بقیة الله در زمان غیبت مانند خورشید پشت ابر است. آقا رسول الله این تعبیر را دارد، بعد امام سجّاد (علیه السّلام) این تعبیر را دارد. امام صادق (علیه السّلام) و شخص آقا بقیة الله. مگر مثال قحطی بود؟ همه یک مثال زدند. این را که تشریح میکردم بدون مطالعۀ قبلی و بدون تفکّر قبلی این به ذهن من آمد که بله اصلاً مثال دوم وجود ندارد. برای اینکه آقا بقیة الله آثاری دارد. مثلاً یک اثر ایشان این است که در زمان غیبت، حضرت به تمام عالم افاضه دارد، احاطه دارد. اگرچه نور ایشان، اگرچه علم ایشان، اگرچه جهات دیگر ایشان، مثل زمان حضور نیست ولی چنین آثاری را دارد.
از آن طرف خورشید نور دارد، خورشید آثار بهداشتی دارد. آثار میکربزدایی دارد. تربیت و پرورش گیاهان را دارد. بعد اینها را که با هم مقایسه میکردم، یک مرتبه جرقه زد گفتم که ببینید وقتی خورشید پشت ابر میرود، نور آن کمتر به ما میرسد. حرارت آن به ما کمتر میرسد. این تأثیر بهداشتی و تأثیر پرورش گیاهان، میکربکشی همۀ اینها ممکن است کم رنگ بشود ولی یک چیز آن ثابت است و آن این است که به برکت وجود خورشید این جاذبه و دافعه ادامه دارد. زمین و کلّ کواکبی که یعنی سیاراتی که در منظومۀ شمسی است، اینها در محلّ خود به برکت وجود خورشید در حال حرکت هستند. اگر یک لحظه خورشید، نباشد یا این جاذبه و دافعه قطع بشود، همۀ اینها در فضای لایتناهی پخش و نابود میشود و در این مسأله اینکه پشت ابر باشد یا نه هیچ فرق نمیکند. آقا بقیة الله اگرچه تمام آثاری که از ایشان به جامعه میرسد در زمان غیبت کم رنگ است امّا اینکه «بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ» در اینجا هیچ فرق نمیکند. غیبت و حضور فرق نمیکند.
آمدم منزل و اینها را زود قلمی کردم، نوشتم و یک عنوان مقالهای به عنوان نقش امام زمان در جهان هستی. قم که آمدم به آیت الله مکارم نشان دادم. خواندند خیلی پسندیدند. فرمودند که از کجا الهام گرفتی؟ گفتم به ذهن خود من آمده است. فرمود: علّامۀ مجلسی هشت وجه تشبیه گفته است ولی این را نگفته است. البتّه این را حق داشت؛ چون در زمان علّامۀ مجلسی هنوز این هیئت جدید مطرح نشده بود. هیئت جدید که توسط کپلر و کوپرنیک و گالیله و نیوتن مطرح شد، همه بعد از علّامۀ مجلسی است. ایشان در زمانی بود که هیئت بطلمیوس حاکم بود. بعد این را به مرحوم آقا ارائه دادم آقا زود حسن آقا را خواست و گفت که این را چاپ کنند. اوایل شعبان بود تا قبل از نیمۀ شعبان آن را چاپ کردند. چند سال به مناسبت نیمۀ شعبان چاپ می شد که با مقاله ای دیگر از مرحوم آقای الهامی ضمیمه کردیم و با مقدّمه ای از علّامۀ طباطبایی به عنوان «او خواهد آمد» منتشر شد که تا به امروز 17 بار تجدید چاپ شده است.
• میتوانیم دربارۀ آثار شما چنین بگوییم که کار و دغدغۀ اصلی شما مهدویّت بوده است؟
دغدغۀ من ترویج تشیع بوده است و به مناسبت به موضوعاتی پرداخته ام به عنوان مثال ملعونی کتابی نوشته است با عنوان «أسئلة قادت شباب الشیعة إلى الحق» که آیت الله مکارم و آیت الله سبحانی هر کدام جداگانه بر آن ردّیه نوشته اند. سؤال اوّل ایشان در این کتاب راجع به امّ کلثوم است و 27 سؤال دیگر را ضمیمه کرده است. من در این کتاب ابتدا به اثبات وجود امّ کلثوم پرداختم؛ چون بعضی افراد میگویند کنیۀ حضرت زینب امّ کلثوم بوده است سپس به رد احادیثی که وی از علمای سنّی نقل کرده، اقدام کرده ام؛ چون آنها میگویند با عمر تزویج کرده است. برای وجود امّ کلثوم هشت دلیل از کلام معصوم علیه السلام آوردیم که وی جدای از حضرت زینب است. معصوم علیه السلام میگوید: زینب و امّ کلثوم. معصوم که اشتباه نمیکند.
• در حوزۀ مهدویت بخشی از کار شما مربوط به کتاب غیبت نعمانی است اما منتشر نشده است.
- بله، این کتاب را ما ترجمه کرده بودیم؛ من 30 سال قبل ترجمۀ آن را به انتشارات آفاق تحویل دادم. آنها پیشنهاد کردند پس عربی آن را هم که شما کار کردید بدهید باهم چاپ کنیم. نه اینکه در یک مجلّد ولی عربی آن را چاپ کنیم که متن حدیثی که در ترجمه میآورید همان باشد. ما هم خیلی روی آن کار کردیم سالها دست ما بود. یک مدّت هم در خدمت آقای شبیری بود. تصحیحات ما شش ماه دست ایشان بود. بعد هم ایشان دهها بار پرسیدند چرا اینها را منتشر نمیکنید؟ این یکی، دو ماه زمان میخواهد که ما کار آن را تمام کنیم که هنوز فرصت نشده است. انتشارات هم 30 سال قبل آن را تایپ کرده، نگه داشته که با تصحیح عربی غیبت نعمانی چاپ کند.
غیبت نعمانی که تا به حال تحقیق شده براساس نسخههای 1070 به بعد است. نسخهای که ما مقابله کردیم 570 است یعنی قدیمتر و صحیحترین نسخه است که در آستان قدس رضوی است.
• بنیاد امامت آمادگی دارد آن را چاپ کند.
نه، آن موقع به آنها فروختیم. هر روز که ما موفّق شدیم باید بدهیم آفاق چاپ کند. هم این را ما به آنها فروختیم هم غیبت طوسی را. ما روی هر دو کار کردیم در تصحیح متن عربی و در ترجمه.
• اثر چاپ نشده در حوزۀ مهدویت دارید؟
فراوان است، شاید صد مورد باشد. این کارهای ناقص به خاطر گرفتاریهای مختلف انجام نمی شود. سه درسنامه را تا نوروز قول دادم. یکی درسنامۀ فاطمی است که آیت الله وحید خراسانی هم فرمودند برای ستاد فاطمیه انجام دهم؛، یکی درسنامۀ مهدویت است که سال قبل چاپ شد و امسال جلد دوم آن را باید بنویسم، یکی هم در مورد احمد حسن بصراوی است که به همراه آیت الله وحید خراسانی مشغول شدیم. یکچنین کارهایی است که به دلایلی برای ما اولویت پیدا میکنند و کارهای اصلی ما میماند.
• شما دورهای را تجربه کردید که نه رسانه اینقدر قدرت داشت، و نه اینقدر امکانات داشتیم. هر کس به ذوق و علاقۀ شخصی خود برای دفاع از کیان تشیّع مقاله مینوشت یا منبر میرفت. نقش این مؤسّساتی که بعضاً هم پرطمطراق هستند را چگونه ارزیابی می کنید؟ یعنی آن فضا از لحاظ کیفی موفّقتر بوده یا اینها؛ یا اصلاً قابل مقایسه نیست؟
اصلاً قابل مقایسه نیست؛ چرا؟ مثلاً من در مورد کریمۀ اهل بیت علیها السلام میخواستم اثبات کنم که مادر ایشان همان نجمه خاتون است. حدّاقل ده هزار صفحه را ورق زدم تا آن را از کتاب دلایل الإمامة طبری پیدا کردم. الآن اینها با یک جستجوی ساده در رایانه حل میشود؛ و لذا کسانی که الآن کار نمیکنند در قبر هیچ جوابی ندارند. متأسّفانه هنوز هم کار من به روز نیست. هنوز من با ورق زدن مطالب را پیدا میکنم. به ندرت پیدا میشود مطلبی را نیاز دارم پیدا نمیکنم به بچّهها میگویم از اینترنت یا از نرم افزارها پیدا کنند و لذا هنوز هم کار من همان کار صفحه، صفحه ورق زدن است. ولی متأسّفانه علی رغم اینکه الآن کارها اینهمه آسان شده است افرادی به من مراجعه میکنند مثلاً رهنمود میخواهند. خود آنها در یک مؤسّسه کار میکنند و پیش آمده که دیدم بین وهّابیت و بهائیت فرقی نمیگذارند؛ یعنی از اوّلیات قضیه محروم هستند تا این حد. بنابراین مؤسّسات یقیناً خیر دارند. امّا اشتباه زیاد دارند.
دو سال قبل خدمت آیت الله سیستانی بودم. ایشان فرمودند کلّی قضیه خوب است ولی اسمی که ایشان برده شاید خوب نباشد. ایشان فرمودند من با این حال، با این همه گرفتاری، شب تا صبح مینشینم و نشریاتی که در ایران چاپ میشود را مطالعه میکنم تا ببینم آنها کجا را عقب قرار دادند، از کجا میخواهند به حریم تشیّع رخنه کنند؟ مثلاً ایشان از دانشگاه امام صادق تهران نام بردند. اینها را میخوانم، کتابهای آقای مصباح یزدی را میخوانم تا بدانم که از کجا خطر ما را تهدید میکند؟ بالاخره مؤسّسات هم هستند، کار هم میکنند ولی متأسّفانه یک جاهایی هم به جای اینکه مشکل را حل کنند مشکل ایجاد میکنند.
مثلاً در مورد حضرت رقیّه؛ باشد یا نباشد مسأله نیست ولی وقتی یک چیز تثبیت شده است مدام در آن تشکیک میکنند. ما از قرن دوم برای وجود حضرت رقیّه سند داریم و اینکه نام او رقیّه بوده است. امّا حرفهایی میزنند. اخیراً یکی از دوستان نزدیک خود ما، مصاحبهای کرده با عنوان حریم امام. تمام شعائر را زیر سؤال برده است حتّی تا اینجا که اصلاً شهربانو ایرانی نبود، رباب در کربلا بود یا نبود؟ اصلاً هیچ یک از این ناقهها کجاوه نداشت، بنابراین به هر هدفی که میخواهد برسد؛ ما در بیش از صد منبع پیدا کردیم که نوشته اند: «عَلَی اَقتابٍ بِلا قِتَاب»؛ «اَقتَاب» یعنی کجاوه. اصلاً اگر انسان یک لحظه عقل خود را به کار بیندازد نمیتواند به این فکر کند که 40 منزل، زن و کودک بر شتر عور سوار شدند، مفهوم ندارد. ما تنها مدرکی که داریم دربارۀ امام سجّاد (علیه السّلام) است که بدون کجاوه بودند. آن هم از کربلا تا کوفه. بعد از آن دیگر مدرک نداریم.
پس بنابراین این مؤسّسات عمدتاً برای اینکه از جایی اعتبار بگیرند البتّه همۀ آنها نه. بعضی مؤسّسات اینگونه هستند و اعتبار را میگیرند و به جای اینکه به قول معروف ابرو را درست کنند چشم در میآورند.
• با اینهمه به نظر شما، اولویت پژوهشهای مؤسّسات یا پژوهشگرهای ما چه چیزی باشد؟ ما با سه گروه از مردم مواجه هستیم: افراد درون جامعه و درون مذهب؛ عدّه ای مخالف که کشتن شیعه را کلید بهشت میدانند و ناظر بی طرف. اولویت یک پژوهشگر امامتپژوه به عنوان یک پژوهشگر تقویت بنیۀ مذهبی آحاد درونی جامعه باشد یا همّت خود را بگذارد برای پاسخ به آن مخالفین یا تبیین عقاید شیعه برای دیگر افرادی که ناظر بیطرف هستند.
واقع امر این است که هر سه در اولویت است. از هیچ کدام نباید غفلت کرد. ذوق افراد هم مختلف است. هر کس باید ذوق خود را بشناسد یا مطابق ذوق خود برای تقویت اعتقادی شیعیان یا برای ردّ آنها قلم بزند؛ اگر یکی را انتخاب کنیم دومی را رها کنیم یک قسمت ناقص میماند. الآن این همه هجوم علیه اعتقادات ما وجود دارد و گاهی در خانوادههای مذهبی رخنه کرده است. مثلا پدر نماز شب میخواند؛ اما پسر تا صبح نشسته جلوی سایت. سایت وهّابیها را میبینند و برای آنها شبهه ایجاد میشود؛ و نمیتوانند هم کسی را پیدا کنند که بپرسند و لذا هر دو ضرورت دارد. این ضرورت هم علاوه بر این مراکز باید در رسانه بیاید. چون مرحوم کاشف الغطاء فرمود «لَا یَنتَشِرُ الهُدی إلّا مِن حیث یَنتَشِرُ مِنهُ الضَّلَال» هدایت جز از کانالی که ضلالت پخش میشود، پخش نمیشود؛ یعنی ما جواب سایت را با کتاب بدهیم به جایی نمیرسیم. اگر چه خود کتاب مهم است و باید هم باشد ولی به تنهایی کافی نیست. علاوه بر کتاب و مقاله و پژوهشهای اینگونه حتماً لازم است که در سایتها و در ماهوارهها هم باشیم و جواب آنها را به روز مقابل خود آنها انجام بدهیم و درون هم که باید رعایت کنیم.
• شما سابقهای حدوداً 50 ساله در وادی پژوهش، تبلیغ و ترویج دارید و هنوز هم خدا را شکر خیلی با نشاط در این عرصه هستید. دغدغۀ و مسألۀ طلّاب جوان یا پژوهشگران جوان خستگی از پژوهش است؛ شما نشاط خود را در این سن چطور حفظ کردید؟
عوامل مختلفی وجود دارد که روحیۀ جوانها را تضعیف میکند. اوّلاً بخشی از کارها اینطور است که مدرکگرا شدند. چیزی که در مسیر مدرک است دنبال آن هستند. ما باید به این توجّه کنیم که در 14 قرن این همه علمای شیعه کتاب نوشتند آیا چاپ بود، ناشر بود، امید داشتند که کتاب آنها استصحاف بشود دست ده نفر برسد؟ پس چرا انجام دادند؟ عقیده داشتند، اعتقاد داشتند اگر کسی بمیرد و یک ورقه از او بماند آن ورق بین او و جهنّم حائل میشود. این اعتقاد باعث میشود شب و روز تلاش کنند. از هر هزار کتاب یکی استصحاف نشده؛ مثلاً اصل از شاگردان ائمّه فقط پنج هزار اصل مانده است. مگر همۀ اینها استصحاف شدهاند؟ از پنج هزار، چهارصد اصول اربع مائه چاپ شده است. از آن چهارصد اصل 16 مورد مانده است؛ اصول ستة عشر. از شیخ مفید است، شیخ طوسی و شیخ صدوق که بیشترین اثر را برای ما دارند یک صدم آثار آنها برای ما چاپ نشده است. عیّاشی دویست عنوان کتاب نوشته است. یک تفسیر داشته که نصف آن مانده است. یعنی یک چهارصدم اثر این مرد.
آنها انگیزه داشتند، عقیده داشتند. من الآن 53 سال است منبر میروم. از سال 39 منبر میروم تا حالا شده 53 سال. در این 53 سال به فضل الهی خسته نشدم. البتّه الآن من چند سال است که ماه رمضان منبر نمیروم. سال گذشته 15 شب در تهران رفتم؛ احساس کردم روزها بلند است و هوا گرم و مجالس من هم انرژی میطلبد ترسیدم یا به روزۀ من لطمه بزند یا در آینده به کار من. در قم منبر نمیروم که از کار نمانم. چون اگر از کار بمانم هر روز برای من منبر وجود دارد. در آن صورت دیگر به پژوهش نمیرسم امّا شهرستان هر جا دعوت کنند بتوانم هیچ وقت نه نمیگویم.
همچنین کارهای دیگر؛ یعنی اگر ما این عقیده را داشته باشیم، یعنی من هر کتابی که مینویسم مطلقاً برای من مطرح نیست که این پول خواهد داشت یا نه؟ این به فضل الهی نه به این معنا که نیاز ندارم چون الآن در جامعۀ ما اوضاع طوری شده است که همه نیاز دارند ولی برای من مطلقاً مطرح نیست که آیا این کتاب حقّ التّألیفی به دنبال خواهد داشت یا نه؟ و لذا ما باید یک مقدار عقیدۀ خود را تقویت کنیم و دنبال مدرک نباشیم.
هفتۀ گذشته آقای طباطبایی به من زنگ زده که حاج آقا ما در یک جاهایی به افراد خاصّی نیاز داریم، ممکن است؟ میدانم کار شما زیاد است ولی سالی یکی، دو بار جاهای خیلی حسّاس میتوانیم شما را بفرستیم؟ گفتم من یک مشکل دارم چون آنجا غصبی است من نمیتوانم بیایم. گفتند یک بار. گفتم وقتی که آنجا مصادره شد 12 هزار تومان طلب داشتم. برای اینکه مرتکب گناه نشوم نیامدم و نگرفتم. آن روز با 12 هزار تومان میشد یک خانۀ کوچک خرید. گفت پس ما میفرستیم منزل شما و شما محبّت کنید یک مدرکی مبنی بر اینکه ده سال سابقۀ تبلیغ دارید و ده سال سابقۀ درس خارج دارید. گفتم من حدّاقل 20 سال خارج رفتم الّا اینکه مدرک ندارم و 53 سال هم منبر رفتم مدرک ندارم پس ببخشید.
یعنی برای کسی که من را در این حد میشناسد که با چنین تعبیراتی از من دعوت میکند ولی دنبال مدرک است. وقتی مدرک نباشد برای او فایده ندارد. پس این طلبه را به دنبال مدرکگرایی سوق میدهد. وقتی مدرکگرایی مطرح شد آن انگیزهها و آن دغدغهها از بین میرود. یک عامل مهمّ آن به نظر من این جهت است.
یک وقت آقای خامنهای حرف زیبایی گفت. در فیضیه سخنرانی میکرد یک آقایی گفت ما اینجا 30 هزار طلبه داریم. –قبل از صحبت ایشان. ایشان فرمودند البتّه 30 هزار نیست 24 هزار است و ثانیاً زمان مرحوم آقای حائری اینجا چهارصد طلبه بود؛ ولی چهارصد طلبه بود. یک کتابی علیه تشیّع نوشته شد به نام اسلام و رجعت. چهارصد قلم روی کاغذ رفت که بر آن ردّیه بنویسند که از کیان تشیّع دفاع کنند. که تشیّع و رجعت نوشته شده است. الآن این همه علیه تشیّع هجوم است چه کسی قلم برداشته که ردّیه بنویسد؟ این حرف بسیار زیبایی بود که بالاخره آن روحیه الآن نیست. با اینکه الآن گاهی افرادی هستند که به جاهایی وابسته هستند که هر چه مینویسند روی هر کلمۀ آن پول میگیرند. وقتی اینطور است باید بیایند مشکلات را حل کنند. ولی نه خود آنها هم بر مشکلات میافزایند.
حالا حضرت لیلا در کربلا نبود. اصلاً بود نبود حضرت لیلا چه تأثیری دارد؟ ولی این میخواهد راه را باز کند که بگویند شاید زینب هم نبود، شاید اصلاً کربلایی نبود! تا آنجا پیش میرود. یعنی تشکیک و تضعیف اعتقادی و کمرنگ کردن مسائل پیش میآید. فقط اگر آن عقیده تقویت بشود.
• شما به عنوان یک محقّق و پژوهشگر و مبلّغ و کسی که ممحّض در طلبگی و تبلیغ دین هستید چه در نگارش، چه در تبلیغ یا مصاحبههایی که میدهید، مشاورهها یا تماسهایی که مردم با شما برای کارهای دینی خود دارند روز شما چطور می گذرد؟ مثلا چند ساعت پیگیر اخبارید یا چند ساعت مطالعه میکند و ... ؟
روال کلّی من این است که حدود نیم ساعت قبل از اذان صبح بیدار میشوم. مثلاً این ایّام من پنج صبح بیدار میشوم. بعد یک مقدار کوتاه زیارت عاشورا، دعای عهدی که بخوانم میآیم اینجا مشغول میشوم تا حدود 12 شب. در این مدّت فقط ظهر که بالا میروم برای ناهار؛ در این بین اخبار ساعت دو را گوش میدهم و شب هم معمولاً ده و نیم برای شام میروم و اخبار ساعت ده و نیم. یعنی حدوداً یک ساعت من برای ناهار و شام و حدود یک ساعت هم برای نماز. یعنی دو ساعت را در این زمینه هزینه میکنم از حدود آن 19 ساعت 17 ساعت میماند. این 17 ساعت را مشغول هستم. اگر کاری پیش نیاید، گاهی تشییع جنازه میروم، فاتحه میروم یا امثال اینها یا مثلاً مثل امروز یک جلسهای داشتیم رفتم. یا مثلاً دوستانی به اینجا میآیند که کار دارند. هر کسی برای کاری به من زنگ بزند تا بتوانم رد نمیکنم مخصوصاً مشاورۀ طلبههای جوان که عمدتاً میخواهند کار کنند بر خود وظیفه میدانم که حتماً کار کنم.
روزهای شهادت را من منحصراً به مجالس فاتحه اختصاص میدهم، و به مجالس عزاداری می روم. در هر شهادت منزل ما روضه است.
• شما این مجلس روضه را از چه زمانی شروع کرده اید؟
روضههای حضرت فاطمۀ زهرا از 35 سال پیش که از ترکیه برگشتم از آن سال تا الآن ادامه دارد امّا بقیۀ شهادتها چند سال بعد از آن است که آقای موسوی تهرانی صبحها روضه داشتند. بعد دیگر ایشان گرفتاری پا پیدا کرد و برای او بین آن پلهها سخت بود روضۀ خود را به بعد از ظهر انداخت که دیگر صبحانه نباشد. همان اوّلین سالی که میخواست این کار را انجام دهد به من گفت من ناراحت هستم جای این ساعتی که ساعت خوبی برای روضه بود خالی میماند. گفتم اجازه بدهید ما انجام بدهیم. او خیلی خوشحال شد. ما از آن موقع کلّ وفیات را منهای عاشورا، اربعین، آخر صفر، و 21 رمضان روضه می گیریم. چون در این سه فصل خود من نیستم و ثانیاً در این روزها مجالس عزاداری معمولا برگزار می شود. اما غیر از این سه روز کلّ شهادتهای معصومین را مراسم داریم.
ولادتها را فقط ولادت حضرت معصومه را داریم. جهت آن هم این است که اینجا محلّ کار من است. وقتی روضه دارم یک روز قبل باید اینجا را جمع کنم. چون جمع کردن نمیشود یکی یکی هر کتاب را باید سر جای خود بگذارم که بعد بتوانم آن را پیدا کنم و بعد هم که روضه تمام شد دوباره اینها را بچینم. چون برای من زمان میبرد و لذا مجبور هستم که تنظیم آن را طوری انجام دهم که مثلاً فقط وفیات معصومین باشد به اضافۀ ولادت و وفات حضرت معصومه. بقیۀ روزها را تا میتوانم منحصراً با کار سپری میکنم. به اخبار زمان نمیدهم، عرض کردم بین غذا میبینم. یک وقت از طرف تلویزیون برای مصاحبه به اینجا آمده بود که انتقادات شما راجع به صدا و سیما چیست؟ گفتم من نمیبینم تا بتوانم نقد کنم. گفتند حالا آن چیزهایی که میدانید. من یک ساعت و نیم برای آنها نقد کردم. آن ایّامی بود که فیلم امام علی (علیه السّلام) پخش میشد. گفتم ببینیم چقدر در این فیلم شما به قطام اهمّیّت دادید که بچّهها از مدرسه میآیند میگویند امشب شب قطام است! فیلم امام علی شده شب قطام! در مختار چقدر به زنها سهم دادند. یک صدم هم اینها سهم ندارند. بعد جناب عقیل یا جناب ابوذر به عنوان یک شخص دزد سر گردنه آنجا معرّفی می شود. باید این نوع مسائل را که در رسانههای ما به شدّت مطرح است نقد کرد.
خود من وقت صرف نمیکنم آن موقع من به او گفتم پس فردا سوم جمادی است، روز شهادت حضرت صدّیقۀ طاهره است. آیت الله وحید خراسانی با 30، 40 هزار نفر حرکت میکنند. آیا این خبر نیست که در این رسانه منعکس بشود؟ مرحوم آقای میرزا کاظم تبریزی روزی که فوت کرد یک نوازندۀ تار هم فوت کرده بود. سر هر ساعت مرگ او را در تلویزیون تسلیت گفتند اما نام میرزا کاظم مطلقاً مطرح نشد. یک شخصیت علمی در آن حد که با وجود آقای خویی در قم بسیاری از فضلا به ایشان ارجاع میدادند. نام او نیامد.
به هر حال انسان این مسائل را از دور میبیند و رنج میبرد امّا من برای آنها وقتی هزینه نمیکنم من فضل الله.
• امسال ایّام فاطمیّه مصادف با ایّام اوّل بهار است؛ شما دربارۀ حضرت صدیقه طاهره کتابهای مختلفی نوشته اید؛ در صورت امکان آنها را برای ما معرفی کنید.
اوّلین اثری که من راجع به صدّیقۀ طاهره نوشتم «دراسَةٌ عَن حَیاةِ فَاطِمَةِ الزَّهراء بمناسبَةِ مرور أربَعةَ عشر قَرناً عَلی میلادِها الشَّریف» این کتاب در سال 1394 قمری چاپ شده است. یعنی 54 شمسی. عربی بود و در بحرین چاپ شده است. این اوّلین اثر ما راجع به صدّیقۀ طاهره است.
• تا به حال در ایران چاپ نشده است؟
آن کتاب نه. به فارسی در همان سالها، «بانوی اسلام» از طرف دار التّبلیغ چاپ شد. دار التّبلیغ در آن زمان در هر مناسبت یک جزوه چاپ میکرد و در ایران و خارج از ایران در سطح وسیع پخش میکرد. بانوی اسلام هم آن زمان چاپ و پخش شد. به استانبول که رفتم –سال 54 - آنجا یک کتاب به نام حضرت فاطمه به ترکی استانبولی از طرف انتشارات زمان چاپ و منتشر شد.
کتابی داشتم با عنوان 40 حدیث در مناقب امّ ابیها از طرف انتشارات رسالت چاپ شده است. زمانی هم آقای عسکری در تلویزیون گفت: حدیث کساء سند ندارد؛ جزوه ای به نام سند حدیث کساء نوشتم که باز با حضرت زهرا مرتبط است. این را جامع التّفاسیر شیعه چاپ کرده است.
یک کتاب دیگر من هم با عنوان در آسایه سار خطبۀ حضرت زهرا سلام الله علیها» که انتشارات مرحوم آقای عمادزاده در اصفهان چاپ کرده است. بعد حدیث کساء کلید حلّ مشکلها که راجع به سند و دیگر جهات و منابع آن است که انتشارات دلیل ما چاپ کرده است. فدک در گذر تاریخ، این هم بحث مفصّلی است راجع به فدک که مجلّۀ میقات حج با عنوان ویژهنامۀ چاپ کرده است.
کتابی هم به نام «کتابنامۀ آثار ماندگار تنها یادگار پیامبر» که من آن را به عنوان مقاله نوشته بودم و آن را مستقلّاً چاپ کردند و لذا اسم آن طولانی است و برای کتاب نمیآید ولی آن کتابنامۀ آثار ماندگار تنها یادگار پیامبر از کنگرۀ میراث علمی و معنوی حضرت فاطمۀ زهرا. در اینجا ما خطبۀ فدکیه، خطبۀ پشت در، خطبۀ در بستر، حدیث کساء، حدیث لوح، بعد اشعار حضرت فاطمۀ زهرا، 24 قطعه شعر و مصحف فاطمی، صحیفۀ فاطمۀ زهرا، مسند فاطمه، اینها را که به عنوان آثاری که از حضرت زهرا مانده و بحث فرهنگی و علمی است اینها را آوردیم. دبیرخانۀ کتاب سال ولایت که آن کنگره را برگزار کرد و در قم هم انتشارات دلیل ما چاپ کرد.
سال گذشته ما یک کتابچهای چاپ کردیم به نام نوروز در محاق فاطمی این را هیئات مذهبی اصفهان پیشنهاد کردند. من در این کتابچه اوّلاً اثبات کردم نوروز قداست دارد که به این معنا نیست که بگوییم این برای زرتشتیان است. گفتیم نوروز دقیقاً مصادف با عید غدیر است. ولی گفتیم در احادیث ما آمده است و احادیث آن را هم آنجا آوردیم ولی ما به حدیث استناد نمیکنیم. چون آنها که دنبال نوروز هستند با حدیث کار ندارند امّا الآن این نرم افزارهایی که ایجاد شده مشکل را حل میکند. مسئلۀ غدیر خم در سال دهم هجرت و روز هجدهم ذی الحجّه بود و ذی الحجّه ماه دوازدهم است. کسی بیاید در نرم افزار بزند 18/12/10 جواب میآید 1/1 یعنی دقیقاً اوّل فروردین. پس هم آن اصالت احادیث ثابت میشود که آن حدیث درست است. مگر غیر معصوم میفهمد که بگوید غدیر خم در روز نوروز بوده است؟ و هم اینکه پس ما آداب و سننی که در نوروز است، رفت و آمد و صله دادن و صلۀ رحم اینها که در روز غدیر است، غدیر شمسی. امّا اگر آمد این روز غدیر مصادف با مشکلی مصادف شد ما این را اثبات کردیم که اگر مجلس فاتحه یا عزایی با یک مجلس جشن و سرور مصادف بشود عزا مقدّم است.
فرض کنید، این برای خود من هم پیش آمده است. من برای پسرم مجلس عروسی داشتم. از دو ماه قبل تالار کنار بنیاد را رزرو کرده بودم؛ پدر من فوت کرد. من اینجا را کنسل کردم. هر خانوادهای عزیزی را از دست بدهد اگر کارت هم چاپ کرده، مهمان هم دعوت کرده کارت و عروسی را کنار میگذارد و سراغ جنازه میرود. نمیگوید من بروم عروسی را برگزار کنم بعداً میروم جسد را از سردخانه میگیرم. طبع قضیه ایجاد میکند که انسان عزا را مقدّم بدارد.
در آن کتاب اشاره کردیم که ما آخر ماه سه شب محاق داریم، ماه دیده نمیشود. ما سه سال، نوروز را در محاق داریم. سال قبل و امسال و سال آینده ما باید نوروز را فدای صدّیقۀ طاهره کنیم نه اینکه صدّیقۀ طاهره را فدای نوروز. اما چند روز است که شروع کردند بازار عید را در رسانهها اعلام میکنند. یعنی مردم را به نوروز بی صدیقۀ طاهره سوق میدهند.
چند سال قبل ما در مشهد بودیم شب 28 صفر مصادف بود با یک روزی که ایران در فوتبال برنده شده بود و شب تا صبح صدای موتوریها نگذاشت ما بخوابیم؛ رقص و پایکوبی. بعد از چند سال شب شام غریبانی چنین مسألهای پیش آمد. بعد من شب قبل از آن در چندین منبر در اصفهان گفتم آقایان ما فردا با اروپا مسابقه داریم خدا اجازه نمیدهد که قرآن در مقابل صلیب شکست بخورد ولی ما هم باید حریم قرآن را حفظ کنیم و فردا هم همینطور شد ایران برنده شد و لذا ما باید این حریمها را حفظ کنیم تا اینکه اهل بیت هم برای ما رعایت کنند.
یک نکتۀ خیلی جالب این است که ارزش نشر را دارد این است که من به یاد دارم آقای محمّد علی کلی بزرگترین بوکسور آمریکا در ایّامی که ایشان خیلی معروف بود یكی از شركتها از ایشان برای انجام مسابقهای برای شش ماه بعد دعوت میكند، قرارداد امضاء میشود، مهمانها دعوت میشوند، سالن برگزاری مسابقه اجاره میشود، دو ماه از این قرارداد میگذرد، وی برای تنظیم برنامهای به سررسید خود مراجعه میكند و متوجه میشود كه روز مسابقه با روز عاشورا مصادف است. به شركت برگزار كننده مسابقه تلفن میكند و میگوید:
من در آن روز از مسابقه معذور هستم، باید چند روز جلوتر یا عقبتر انجام شود. طرف قرارداد میگوید به هیچ وجه امكان پذیر نیست، ما سالن كرایه كردیم، هتل رزرو كردیم، بلیط هواپیما برای مدعوین گرفتیم و هرگز نمیتوانیم آن را تغییر بدهیم.
«كلی» میگوید: آن روز مصادف با روزیست كه هم كیشان من در آن روز مراسم عزاداری دارند، اگر من آن روز مسابقه بدهم شماری از شیعیان به جای عزاداری در خانه نشسته، مسابقه مرا تماشا خواهند كرد و من در محضر سالار شهیدان شرمنده خواهم بود. سرانجام میزان خسارت آن شركت را برآورد میكنند، آقای «كلی» دو میلیون دلار به عنوان خسارت به آن شركت میپردازد و تاریخ مسابقه را تغییر میدهند.
«كلی» مسلمان جغرافیایی نبود، او پس از تحقیق به حقانیت اسلام و تشیع پی برده بود، از آیین اجدادی خود دست كشیده، به شرف اسلام و تشیع مشرف شده بود، از این رهگذر برای مراسم عزاداری سالار شهیدان چنین بها میداد و برای این كه شماری از شیعیان را با تماشای بازی خود، از شركت در عزاداری مانع نشود، مبلغ دو میلیون دلار خسارت پرداخت.
ایشان دو میلیون دلار پرداخت کرد تا تاریخ مسابقه را یا جلو ببرند یا عقب.
ما هم یک مقدار همّت، یک مقدار غیرت داشته باشیم. آن هم حضرت زهرا که غضب حضرت زهرا غضب خدا است، عنایت او عنایت خدا است. خدا فقط به یک نفر چک سفید داده و به دومی نداده است، به شخص پیامبر نداده «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَیغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَ یرْضَى لِرِضَاكِ»[1] یا زهرا از هر کسی میخواهی خشنود باش من خشنود هستم از هر کسی میخواهی بر او خشمگین باش من خدا بر او خشمگین هستم. به پیامبر عزیز خود میفرماید «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَینا بَعْضَ الْأَقاویلِ ... ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ»[2] خدا با کسی شوخی ندارد. خیلی نکتۀ عجیبی است ولی به حضرت زهرا این چک سفید را داده است.
ما بیاییم حضرت زهرا را برنجانیم که میخواهیم چهارشنبه سوری داشته باشیم؟
آخرین اثری که در دست ما است درسنامۀ فاطمی است که برای ستاد فاطمیّه مشغول به این کار هستم و إنشاءالله ایّام فاطمیّه این دست اساتیدی که از حوزه اعزام میشوند خواهد بود که بر این اساس ایّام فاطمیّه برنامه را اجرا کنند.
• حوزۀ پژوهش دربارۀ حضرت زهرا (سلام الله علیها) که الآن هم مشغول درسنامه هم هستید کار نشده که باید انجام بشود و برای آن همّت بگذارند چیست؟ یا اگر کار انجام شده و ناقص است باید پررنگ بشود کدام است؟
واقع امر این است که در تمام زمینهها نقص داریم. آثار مهدوی بسیاری به ما می دهند که معرّفی کنیم. هر کتابی میخواهم معرّفی کنم میبینم نقص دارد. یعنی در هیچ زمینهای در حدّی که شایسته باشد کار نشده است. هم صدّیقۀ طاهره هم آقا بقیّة الله، هم امیر المؤمنین هم امامت در تمام اینها ما متأسّفانه هنوز کمبود داریم و کار کمرنگ است. ممکن است بعضی نکات بر بعضی دیگر اولویت داشته باشد ولی اینکه بگوییم نه اشباع شده، نشده، بگوییم هر کاری که انجام شده کارستان است، نشده.
افراد زیادی میگویند آقا شما راجع به امام حسین کتابی به ما معرّفی کنید که ما را از بقیۀ کتب بینیاز کند؛ متاسفانه چنین کتابی نداریم. البتّه کتابهایی راجع به صدّیقه طاهره مثل آثار آقای رحمانی، آثار آقای قزوینی کتاب های بسیار خوبی هستند ولی اینطور نیست که در تمام ابعاد کار شده باشد. مثلاً من امروز مشغول شده بودم این حدیث «لَو لَا فَاطِمَة لَمَا خَلَقْتُكُمَا»[3] اصلاً در جامعۀ ما این خیلی جای کار دارد که این موضوع بر مخاطب تفهیم بشود که حضرت زهرا چه جایگاهی دارد. رسول الله اشرف کائنات است، علّت غایی آفرینش جهان است امّا «لَو لَا عَلیٌّ لَمَا خَلَقْتُ» و «لَو لَا فَاطِمَة لَمَا خَلَقْتُكُمَا» اینها هنوز بحث نشده، کار نشده. اگر در یک کتاب دو سطر آمده، به جایی نمیرسد. «وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فِیهَا»[4] تا به حال در جامعه مطرح نشده و لو سر است هر چقدر هم روی آن کار بشود این به روز نخواهد شد.
در جامعۀ ما حضرت زهرا را به عنوان یک بانوی پاک و عفیف میشناسند نه بانویی که در آن سطح است که خداوند منّان پیامبر خود را با او معرّفی کند. «هُم فَاطِمَةُ و أبوهَا»[5] در یک مجلس از من پرسیدند که چرا؟ گفتم مشخّص است. اگر بگویم فلان شخص کیست؟ میگویم فلان شخص پسر عموی فلان شخص، پسرخالۀ فلان شخص، برادر فلان شخص؛ چون آن شخص نزد مخاطب من معروف است و لذا میگویم که پدر فلان شخص، پسر عموی فلان شخص.
جبرئیل از خدا میپرسد چه کسانی زیر کساء هستند؟ خداوند منّان میفرماید «هُم فَاطِمَةُ» یعنی جبرئیل تو که به یاد داری که یک وقت آسمانها ظلمات بود، آمدید شکایت کردید من نور فاطمه را در قندیلی از عرش آویزان کردم و شما با نور فاطمه از آن تاریکی نجات پیدا کردید. اینجا آن فاطمه است که با نور او آشنا هستید. هزاران سال در پرتو نور او زندگی میکنید و پدر فاطمه و شوهر فاطمه و فرزندان فاطمه.
این جمله هم به عنوان آخرین حرف من باشد. من یک مطلب خیلی زیبایی از علّامه امینی دارم. علّامه امینی وقتی که از هند برگشت، چند روز مشهد بودند. آنجا از یافتههای ایشان سؤال شد. مرحوم آقای حافظیان و دیگران بودند من از کسی نقل میکنم که در جلسه حضور داشته، از دو لب علّامه نقل میکند. علّامه فرمودند که من ایّامی که در استانبول، در کتابخانۀ سلیمانیّه مطالعه میکردم کلّی راجع به امام حسن و امام حسین مطلب یادداشت کردم که دو جلد بزرگ شده است. اگر یک روزی اینها چاپ شوند به اندازهای که الغدیر جا باز کرده در جامعۀ ما تأثیرگذار است. بعد به عنوان یک نمونه فرموده این حدیث معروف که «لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ»[6] «لَو لَا عَلیٌّ لَمَا خَلَقْتُک» و «لَو لَا فَاطِمَة لَمَا خَلَقْتُكُمَا» من در آن نسخ خطّی در کتابخانۀ سلیمانیّه دنبالۀ آن را پیدا کردم. «لَو لا الحَسَنَان لَمَا خَلَقتُکُم» اگر امام حسن و امام حسین نبودند من اصلاً شما را نمیآفریدم منتها باید توضیح داد که این به چه معنا است که علی از پیامبر افضل است، فاطمه از هر دو، حسنین از آنها بلکه این یعنی همانطور که قرآن فرموده «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»[7] اگر امامت علی را اعلام نکنی رسالت خدا را انجام ندادهای. چون با شهادت پیامبر بنا نیست که شرع نبوی از بین برود باید تداوم داشته باشد. تداوم نبوّت با امامت است و بنا نیست که با شهادت امیر المؤمنین منقطع بشود بلکه باید نه امام دیگر از برج فاطمۀ زهرا طلوع کنند و لذا «لَو لَا فَاطِمَة لَمَا خَلَقْتُكُمَا» و بنا است که حتماً حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین باشند. «لَو لا الحَسَنَان لَمَا خَلَقتُکُم» با این توضیح هم جایگاه حضرت زهرا معلوم میشود و همین که این بحث امامت که تداوم نبوّت است امتداد نبوّت با امامت است این به عنوان یک مسألۀ جالب جا میافتد.
• شما با فعّالیّتهای بنیاد آشنایی دارید؟ آنها مجلّه چاپ میکنند، سایت دارند.
بله مجلّۀ آنها تا نه شماره که منتشر شده محبّت کردند و ما استفاده کردیم و انصافاً هم بحثهای جامع و خوب و مفید دارد.
• موضوعات خاصّی پیشنهاد دارید که اینجا چه در سایت و چه در مجلّه به کار ببرند؟ چون انتشارات آنها در حال فعّال شدن است.
الحمد لله، من متأسّفانه باید به حرف قبلی برگردم که در تمام ابعاد ما نقص داریم و لذا باید در تمام ابعاد هم کار کنیم. حدّاقل یک شیعه، حضرت علی را در حدّ یک مسیحی بشناسد. شاعر معروف مسیحی السّلامه که بیش از ده هزار بیت راجع به غدیر شعر گفته است. این کتاب او خیلی باارزش است. در مقدّمه نوشته است به من میگویند: مگر تو شیعه هستی؟ نه. پس چرا؟ میگویم: علی مگر برای شیعه است؟ برای جهان بشریت است. به من میگویند پیامبر این همه صحابه داشت چرا فقط علی؟ میگویم: دومی را پیدا کن من برای او بنویسم.
یک مسیحی در این حد از حضرت علی شناخت دارد امّا مسلمانهای ما عمدتاً علی را نشناختند. اصلاً با زور و قدرت و شجاعت حضرت و با آن دلاوریهای او در میدان جنگ آشنا هستند امّا اینکه حضرت علی چه جایگاهی دارد، -باز حرف من طولانی میشود- یک دانشمند غربی گفته یک بار دیگر حضرت علی بیاید در مسجد کوفه به منبر برود ما غربیها مسجد اعظم کوفه را پر میکنیم و به شما شرقیها راه نمیدهیم. مگر بخیل هستیم؟ بخیل نیستیم شما لیاقت ندارید. هزار سال است نهج البلاغه در خانههای شما خاک میخورد تا به حال چه استفادهای کردید؟ بالاخره تمام ابعادی که گفتنی و ناگفتنی است بالاخره امّت ما نه نهج البلاغه را شناختهاند، نه با آن مناظرههای پیشوایان ما آشنا هستند که چگونه امامت را برای مردم جا انداختهاند و بیان کردند.
امروز یک نفر میگوید مگر ما در قرآن راجع به امام آیه داریم؟ وقتی که نزد ابن عبّاس میگویند سیصد؛ میگوید: چرا نمیگویید سه هزار؟ بالاخره در آن حد ما در قرآن آیه داریم، حدیث داریم، از سنّیها مدرک داریم امّا در میان شیعه هنوز جا نیفتاده است. باید در تمام این ابعاد کار بشود. یکی، دو مورد نیست که بگوییم اینها ناگفته است. ما در همۀ ابعاد کمبود داریم.
پی نوشت ها :
[1]. الأمالي( للصدوق)، ص 384.
[2]. سورۀ حاقه، آیات 44 و 46.
[3]. عوالم العلوم، ص 44.
[4]. همان، ص 1146.
[5]. همان، ص 933.
[6]. مناقب آل أبي طالب (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص 217.
[7]. سورۀ مائده، آیه 67.
گفتگو از عباسعلی مردی و حمیدرضا کاهانی
منبع : امامت پژوهی