سایت امامت در نظر دارد تا در ضمن سلسله نشستهائی پیرامون سبک شناسی صاحب عبقات الانوار مرحوم علامه سید میرحامد حسین لکنهوی رحمة الله علیه در گفتگو با حضرت آیت الله میلانی دامت برکاته به بحث بنشیند. نوشته ی حاضر، بخش اول از سلسله مباحث مورد نظر می باشد که در آینده ارائه خواهد شد.
با عنایت به اهمیت فوق العاده مباحث امامت در مسائل اسلامی و با توجه به رسالت و جایگاه مهم سایت بنیاد فرهنگی امامت به عنوان سایت جامع و مرجع امامت پژوهان، تصمیم بر آن شده در قالب مصاحبه و گفتگو با امامت پژوهان برتر (بزرگانی که در عرصه امامت زحمات فراوان کشیده اند) زوایای مختلف فعالیتها و آثار این بزرگواران، با معرفی منهج و روش و سیر علمی ایشان و همچنین دل گفته های این عزیزان، در آشناتر شدن علاقمندان وپژوهشگران این عرصه قدمی برداریم، از همین رو در محضر حضرت آیت الله میلانی دامت برکاته از مدرسین دروس عالی حوزه علمیه قم که چندین دهه از عمر شریف خود را در احیاء امر اهل بیت علیهم السلام و مبحث امامت سپری کرده اند هستیم.
امیدواریم با عنایات خاصه ی امیر مؤمنان حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام بتوانیم طی سلسله ی مباحثی در محضر استاد به ارائه ی زوایای مختلفی از آنچه کاربران محترم توقع دارند بپردازیم.
در ابتدای گفتگو با تشکر از لطف شما که این فرصت را عنایت کردید از محضر حضرتعالی تقاضا داریم مختصری از سیر علمی خود را بیان فرمایید که امید است به حال امامت پژوهان و علاقمندان و محققین مفید باشد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی خَيْرِ خَلْقِهِ وَ أَشْرَفَ بَرِيَّتِهِ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرين وَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِينَ»
خلاصهی سیر علمی بنده این است که : خاندان ما کُلاًّ متولد نجف اشرف هستیم. بعد از آنکه در نجف اشرف متولد شدم مرحوم جد و خاندان ما به کربلای معلّی منتقل شدند.
عمده ی تحصیلات سطح را در کربلا گذراندم، یعنی مقدمات و سطح را در کربلا تمام کردم و برای حضور در درس خارج، منطق و اصول دوباره به نجف اشرف برگشتم. آن وقت شاید 21 سالم بود، بله حدود 21 سال بود سن بنده که سطح را تمام کرده بودم و این با حوادث نجف اشرف و حوزهی علمیه و اخراج شیعیان از عراق توسط حکومت بعث مصادف شد لذا به مشهد مقدّس آمدم که در آن زمان مرحوم جد در مشهد بودند. در درس ایشان حاضر شدم و در بعضی از کارهای علمی ایشان در خدمت ایشان بودم. درس ایشان که تعطیل شد و چند ماهی نگذشت که ایشان فوت شدند، به قم آمدم و در قم در دروس بزرگان حوزه حاضر شدم که مسبوق هستید که خدمت مرحوم آیت الله العظمی آقای گلپایگانی (ره) در کتاب الحج، در کتاب البیع، در کتاب القضا، در کتاب الشّهادات و در کتاب الحدود در خدمت ایشان بودم که قطعهای از بیع ایشان را بنده تقریر کردم و چاپ شد. قضا و شهادات ایشان را به امر خود ایشان تقریر کردم که چاپ شد و در سال 1401 تعریضی بر این کتاب نوشتم که در اوّل کتاب چاپ شده است.
در اصول هم در درس استاد خود آیت الله العظمی آقای وحید خراسانی دامت برکاته حاضر شدم که آن هم باز شرحی دارد. یک دورهی کامل من خدمت ایشان بودم و مباحث ایشان را نوشتم و بعد مباحث ایشان را تدریس کردم و مطالعات دیگری که داشتم و مطالب دیگری بود که در پنج جلد فعلاً چاپ شده است به عنوان تحقیق الاصول و بقیهی آن هم انشاءالله چاپ میشود. درس مرحوم جد را که در خدمت ایشان بودیم کتاب البیع بود. کتاب البیع ایشان را با حواشی بسیاری زیادی بنده تنظیم کردم و مهیّا برای چاپ شد که سه جلد آن چاپ شده است. دو جلد دیگر هم در دست کار است که عن قریب انشاءالله تمام میشود.
اینها کارهای فقهی بنده است که ضمن اینکه در درس حاضر میشدم، تدریس هم از روز اوّل میکردم، لذا سیر علمی تألیفی یا تألیفات علمی بنده از همان اوّل شروع میشود یعنی شرح بر صمدیه و شرحی بر الکبری فی المنطق و از همان مقدمات تألیف دارم تا برسد به درس خارج که آنچه را تدریس کردم نوشتم. الآن تمام آنچه را که در فقه تدریس داشتم نوشته شده است و به طوری است که در فقه و اصول الحمدلله دیگر حالا اساتید باید شهادت بدهند کما اینکه شهادت هم دادند.
علی ایّ حال در بخش امامت و مباحث امامت و ولایت؛ باز آن یک داستان دیگری دارد که از کتاب عبقات الانوار شروع شد.
نوادهی مؤلف عبقات الانوار که بزرگ علمای شیعه در هند بود، به کربلا آمد و مهمان مرحوم پدرم بود - به دلیل اینکه اینها در نجف زمان طلبگی با هم دوستی و رفاقت داشتند - ایشان منزل ما وارد شد، به این مناسبت بنده با کتاب عبقات آشنا شدم. آن وقت ظاهراً تا آنجایی که یادم میآید رسائل میخواندم و از آنجا کار بنده در مسائل امامت و ولایت شروع شد و به اینجا رسید. امّا اسامی مؤلّفات یک بحث جدا دارد.
با تشکر از استاد معظم که سیر علمی و آشنا ئیشان با کتاب عبقات الانوار وسبب ورودشان به مباحث امامتی را بیان فرمودند پرسش اول از محضر شما این است که در این سیر علمی که منتج به خلق آثار گراسنگ فراوانی در عرصه ی امامت شده است منهج شما چه بوده و آیا شیوه ی خاصی را دنبال کرده اید؟
- روش بنده؛ همان روش صاحب عبقات را عادت کردم.
اینکه انسان از اوّل با یک استادی آشنا شده وبا او ملازمت کند، طبعاً روحیات آن استاد در این شاگرد تأثیرگذار خواهد بود و از آن روحیات در این شاگرد منعکس میشود. من یادم است که بعضی از حرکات و سکنات مرحوم جد، در بنده اثر خود به خود گذارده بود. ناخودآگاه این حرکات تجلّی پیدا کرده بود. یا حرکات مرحوم آقای گلپایگانی یا قبل از اینها آن استادی که بنده نزد ایشان الفیه خواندم رحمة الله علیه. خارج الفیه ابن مالک را خواندم، بعضی از حالات و روحیات او در بنده منعکس شده بود. کتاب هم همینطور است.
وقتی انسان با یک کتابی انس پیدا بکند، روحیات مؤلّف آن کتاب و روش مؤلّف در آن کتاب در انسان اثرگذار است و لذا در جواب سؤال شما باید توضیح داد: روش صاحب عبقات الانوار، که بزرگان درباره اش می گویند لم یکتب مثله، روش، روشی است که لم یکتب مثله. مثل این کتاب در عالم تشیّع در باب امامت نوشته شده است. لعلّ کتاب عبقات قویترین کتاب باشد. در پاسخ سؤال شما باید بگویم: تمام آن روشی که صاحب عبقات در کتاب عبقات الانوار به کار برده است در بنده باقی ماند و در سایر کتب و کارهای من هم دقیقاً همان روش مورد استفاده قرار گرفته و مؤثّر واقع شده است.
یکی از خصوصیات این روش این است که انسان کتابهایی را که برای موضوع بحث خود باید نگاه بکند، باید از اوّل تا آخر بخواند و از این کتابها یادداشت بردارد، لذا معروف است که اگر کسی می رفت و کتابخانه ی شخصی مرحوم صاحب عبقات را می دید - بنده دیده ام- در اول آن کتاب، پشت جلد این کتاب، و آخر فلان کتاب کاغذهای سفیدی است که آدرسهای مطالب مورد نیاز اشاره شده است. فلان مطلب در فلان کتاب، فلان مطلب در فلان صفحه، و همینطور تا آخر. همین روش را بنده در مؤلّفات خود اتّخاذ کردم که این یکی از مقدمات کار است.
امّا خود شیوهی کار که انسان چگونه وارد شود، ورود و خروج در بحث و کیفیت نتیجهگیری، باز خیلی مهم است. اگر حدیث مورد استدلال ما است و میخواهیم حدیثی را به اثبات برسانیم، اوّلاً باید سند این حدیث تمام بشود. سند این حدیث باید براساس مبانی خصم تمام بشود. مبانی خصم ما در کتابهای حدیثی و رجالی خصم موجود است، پس باید به کتابهای آنها برای به دست آوردن آن مبانی مراجعه بکنیم تا براساس آن مبانی رواة این حدیث را جرح و تعدیل بکنیم و اعتبار سند این حدیث را تمام کنیم. خوب قهراً محدّثین آنها را باید بشناسیم. کتب آنها را باید بشناسیم. علمای جرح و تعدیل آنها را باید بشناسیم. اینها ضرورت دارد. بحث سندی که تمام شد نوبت میرسد به بحث دلالی؛ ما میخواهیم بگوییم این حدیث بر امامت امیر المؤمنین علیه السلام دلالت دارد. این مدّعای ما است. این مدّعا باید به اثبات برسد. برای به اثبات رساندن این مدّعا تارةً به تاریخ احتیاج پیدا میکنیم. تارةً به حدیث احتیاج پیدا میکنیم. تارةً به تحصیل در علوم مختلفه احتیاج پیدا میکنیم. تمام آنچه که دخیل است در اثبات این مدّعا باید مورد مراجعه قرار بگیرد و آن کتابها مورد استفاده قرار بگیرد. آن وقت، گاهی میبینید احتیاج دارید به کتب لغت، به کتب لغویه برای تشخیص مفاهیم الفاظ باید مراجعه کرد. احیاناً به کتب معانی بیان و علم بلاغت احتیاج پیدا میکنیم، باید استشهاد کنیم، استدلال کنیم. مثلاً در حدیث «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» خوب منزل مصدر است، مصدر اضافه به اسم شده «بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ» و مصدر اگر اضافه به اسم بشود یفید العموم، این یفید العموم باید به اثبات برسد هم در علم اصول و هم در معانی بیان، عبارات بزرگان علمای اصول و معانی بیان از اهل سنّت باید آورده بشود.
اینکه گفته میشود کتاب عبقات الانوار لم یکتب مثله، یک واقعیت است و این سیر باید تمام بشود، بعد نوبت به معارضه میرسد.
خوب این حدیث را ما سنداً تمام کردیم، دلالتاً هم تمام کردیم ولی در کتب آنها این حدیث معارض دارد. قهراً باید به آن حدیث معارض رسیدگی کنیم. دوباره بحث سندی از کتب خود آنها، بحث دلالی از کتب خود آنها، آن وقت به اسلوب معارضه احتیاج پیدا میکنیم. به اسلوب الزام احتیاج پیدا میکنیم. به اسلوب تناقض احتیاج پیدا میکنیم. به اساتید منطقی در مقام مناظره نیاز پیدا میکنیم که اینها اساتید جدل هستند و از آنها باید استفاده بکنیم. پس میبینید به علم منطق هم نیاز دارید. آن معارض باید از اعتبار بیفتد تا استدلال ما به این حدیث تمام بشود.
این اسلوب، اسلوب کار ما است، لذا بنده در سایر کارهای خود در تمام آنچه که نوشته و منتشر شده است و یا در درسها همین اسلوب، رسوخ پیدا کرده است و تصوّر من این است که بهترین اسلوب همین اسلوب صاحب عبقات می باشد.
از توضیح مبسوط و شفاف شما متشکرم سؤال بعدی بنده مربوط به مطالعات متفرقه ای است که شما در کنار پژوهشهای مسأله محوری خود انجام داده اید مثل تاریخ و...، در آنها طبق چه اسلوبی مطالعه و فیش برداری فرموده اید؟
شرح ابن ابی الحدید را بنده از اوّل تا آخر خوانده ام. اینهایی را که عرض میکنم مبالغه نیست. تاریخ طبری را از اوّل تا آخر خوانده ام. اینها یک واقعیت است. تفسیر فخر رازی را از اوّل تا آخر نگاه کرده ام. البته نه این است که همهی آن مطالب در ذهن من باقی مانده باشد؛ نه این نیست، انسان یک مقدار از آن را در اثر مرور زمان و عوامل دیگر فراموش میکند، ولکن اگر نیاز به چیزی داشته باشم راحتتر میتوانم پیدا بکنم و مطلب را دربیاورم.
اجمالاً این مطالعات متفرقه در علوم مختلف ضرورت دارد. اینها ضرورت دارد. اگر انسان آمادگی نداشته باشد و این مطالعات مختلف را از قبل یا در اثنای کار نداشته باشد، قطعاً به زحمت میافتد. البته این را که بنده عرض کردم مربوط است به آن زمانی که دستگاههای علم امروز نبوده است. این دستگاهها خیلی کمک میکنند این اوّلاً.
ثانیاً بر شما مخفی نماند که کارهای بنده، کارهای فردی بوده است، یعنی کمک نداشتهام، الآن نوعاً کارها را جمعی انجام میدهند. خوب شاید خیلی قویتر و سریعتر پیش برود. مخصوصاً با توجّه به این دستگاههایی که اخیراً در اختیار است. ضرورت دارد که انسان در کتابهای مختلف مطالعاتی داشته باشد، آشنا باشد، مظانّ وجود مطالب را بداند و الّا اگر نه مطالعاتی داشته باشد و نه آشنایی و نه، و نه، این شخص کاملاً از این مباحث اجنبی خواهد بود، چنین انسانی نمیتواند کاری انجام بدهد.
فرمودید چندین کتاب که بسیار مفصل است.
مثل شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید و تاریخ طبری – را به طور کامل مطالعه فرموده اید، دلیل آن را توضیح بیشتری فرموده و بفرمائید آیا فیش برداری هم داشته اید؟
بله؛ بر اساس اینکه بنده خود را طلبهای میدانسته و میدانم، خود را در مسیر خدمت به مکتب اهل بیت (علیهم الصلاة و السلام) قرار دادم و میدانم در مقابل این مکتب، مکتب دیگری وجود دارد، البته اگر واقعاً اسم آن مکتب باشد که باید او را رد کرد و این را باید اثبات کرد. طبعاً برای رد هر مکتبی در هر بابی از ابواب، اطّلاع بر کتب آن مکتب و آشنایی با علمای آن مکتب و مسائل اختلافی و خلافی که موجود است بین این مکتب و آن مکتب را فی الجمله باید دانست. یا اگر نداند، باید از قبل احتمال بدهد که چیزی در جائی به درد بخورد. مثلاً کتابی در بالا - در کتابخانهی من - هست به نام سير أعلام النبلاء. خوب این کتاب در زمان مرحوم صاحب عبقات مخطوط بود. نسخهی خطی آن را ما ندیده بودیم البته بنده با این کتاب آشنا شده بودم چون مرحوم صاحب عبقات از این کتاب مطالبی نقل کرده است. این کتاب در این سنین اخیر چاپ وچندین بار تجدید چاپ شد. بنده هم این کتاب را تهیّه کردم. وقتی یک دور این کتاب را از اوّل تا آخر خواندم. آن وقت تمام مطالبی را که میدانستم یا احتمال میدادم در جایی از جاها به درد من بخورد تذکر دادم، یا به قول شما فیشبرداری کردم.
مثلاً به عنوان نمونه یکی از مسائل خلافی بین ما و دیگران این است که اگر کسی در جایی فوت شد، آیا نقل جنازه ی او از این مکان به مکان دیگر جائز است یا نه؟ مسئلهی نقل جنائز کتاب سير اعلام النبلاء که در احوالات علما و بزرگان اهل سنّت و مقداری هم غیر اهل سنّت است، در احوالات بعضی از اینها نوشته که این آقا در فلان جا فوت شد و جنازهی او را به فلان جا منتقل کردند. من این را یادداشت کردم.
نمونه دیگر؛ کتاب انساب سمعانی را ببینید. بنده کتاب انساب سمعانی را وقتی که نوجوان بودم خواندم. این کتاب، احوالات علما بر اساس انساب آنان است. یعنی القاب آنها و نسبتهایشان را من خواندم. آنجا در احوالات بعضی از علما میگوید: این عالم در فلان جا مدفون است «وَ قد زُرتُ قَبرهُ» قبر او فلان جا است. و قد زرتُ. این را من یادداشت کردم. چرا؟ به خاطر اینکه زیارت قبور یکی از مسائل خلافی است. ما میخواهیم بگوییم که علمای خود شما به زیارت قبور میرفتند. پس وقتی فیشبرداری میکنم، هر آنچه را که به آن نیاز داشته باشم بالفعل یا بالقوه - که در آینده نیاز پیدا خواهم کرد - یادداشت می کنم. و همچنین مسائل مختلف دیگر. مثلاً ببینید در احوالات بعضی از علمایشان نوشتند «کانَ یَترُکُ الصَلاة» من این را یادداشت کردم. این به درد ما میخورد. «كان يَشرَبُ المُسكِر» این به درد میخورد. یا در اثنای مطالعات، دو تا کتاب را مطالعه می کردم دیدم یک روایت، در این کتاب یک طور آمده و در آن کتاب یک طور دیگر آمده است. این را یادداشت کردم که ببینم تحریف از چه کسی است و اختلاف در کجا است و چه کسی باعث شده است و لذا من بخشی از تحریفات آقایان را تا آنجا که توانستم در مطالعات یادداشت کردم. و باز می بینیم در احوالات بعضی از علمایشان کراماتی را ذکر میکنند. من اشاره میکنم که برای این آقا در کتاب فلان، صفحهی فلان چنین کرامتی ذکر شده است. این را یادداشت میکنم برای روزی از روزها که خواستیم راجع به مقامات ائمّه خود صحبت بکنیم، مطرح کنیم.
یا مثلاً که در احوالات بعضی از علمایشان نوشته اند که این آقا شبی یک ختم قرآن میخواند. یا در 24 ساعت، هزار رکعت نماز میخواند. این را در احوالات او نوشتند، ولی بنده یادداشت میکنم، به خاطر اینکه در برخی مباحث به درد کارم میخورد، یا بالفعل یا در آینده.
حاصل کلام اینکه هر مطلبی که به نحوی به ردّ بر خصم ارتباط پیدا کند، از کتب خصم به نفع مذهب استفاده می کنیم لذا باید هر بابی از ابواب خلافی اینها را در فیش برداری یادداشت کرد.
در این سیر مطالعاتی که شما داشتید و این شیوهای که فرمودید بعضی خوب ما مسائل زیادی خلافیه داریم، مخصوصاً برای دفاع از کیان مذهب و عقیدهی امامیه است، خوب بعضی از این مسائل احتمال دارد اولویت بیشتری داشته باشد، آیا در کار شما، مطالعات شما اولویتبندی داشتید؟ مثلاً ملاک گزینش موضوعات و اولویت بندی مسائل در تألیفات شما چیست؟
آیا نظام موضوعاتش ترسیم کرده و به ترتیب نقشه نوشته اید یا در ضمن مطالعات گسترده و مقتضیات زمانی انتخاب فرموده اید؟
بله؛ بنده به دنبال مطلبی می گشتم، در اثناء مطالعه ی این کتاب و پیدا کردن آن مطلب ده ها مطلب پیدا می کردم، اینها را یادداشت می کردم که هر کدام در جای خودش جداگانه به درد می خورد. آنکه برای من اولویت دارد مطلبی است که الآن نیاز دارم و فعلاً به دنبال پیدا کردن آن هستم، ولی وقتی کتاب را میخوانم، چون کلمه به کلمه و سطر به سطر پیش میروم، طبعا مطالب دیگری هم به چشم من میخورد، آنها را هم یادداشت میکنم، قطعا هر کدام از اینها در جای خودش به درد میخورد، البته در مقام تدوین، اولویتها باید لحاظ بشود.
پس منظومهای از مطالب و موضوعات پژوهشی در ذهن شما است، لکن بعضی اوقات مسئلهای اولویت دارد و شما آن را ترجیح داده و مد نظر قرار می دهید و بر محور آن پژوهش می کنید؟
اولویت برای آن مسئلهای است که الآن مورد ابتلاء است.
باید به سرانجام برسانید؟
آنکه مورد ابتلاء هم هست و به آن نیاز دارند، بله.
کاربران محترمی که این گفتگو را مطالعه می کنند به طور قطع تأیید می فرمایند که شیوه ی پژوهشی استاد، روش کاربردی و عمیق و محققانه است.
پرسش دیگر بنده از محضر شما این است که آیا پس از گذشت پنج دهه تألیف و پژوهش شما با این منهج بنا به اینکه شما در خاندانی عالم محیط نجف اشرف و کربلا معلی و مشهد مقدس و قم را درک کرده اید و اقتضائات آن ایام، این روش را برای پژوهشگران عرصه ی امامت با اقتضائات امروز نیز توصیه می کنید؟ یعنی به شیوه ای که از کتاب نورانی عبقات الانوار اخذ فرمودید.
بنده فکر میکنم زمان و مکان و اینها، هیچ کدام به قدر تأثیر انگیزه، مؤثّر نیست. آن هدفی که انسان دارد و همان چیزی که انسان را داعی میشود بر حرکت و دنبال کردن مطالب. چون میدانید بیخوابی دارد، خستگی دارد، وقتگذاری دارد، فکرگذاری دارد، انسان از خیلی کارهای دیگر میماند، وقتی که یک هدفی را داشته باشد و یک راهی را دارد دنبال میکند و میخواهد به یک مقصدی برسد و به عبارت دیگر می خواهد حقّی را اثبات، یا باطلی را رد کند، طبعاً از خیلی چیزها باید گذشت و محرومیتهایی در کنار وجود دارد، اگر آن انگیزه نباشد فایده ندارد.
البته آنهایی که شما اشاره کردید ممکن است هر کدام فی الجمله دخلی داشته باشد و لکن عمده ی مسئله، انگیزه و هدف است. اینکه انسان بخواهد حقّی را به اثبات برساند و از اعتقادی که پیدا کرده - که میداند حق است - دفاع کند، آن مهم است، لذا اگر این حالت برای هر کسی وجود داشته باشد این توفیقات میسّر خواهد بود. وقتی پیگیری کرده، وقت بگذارد و زحمت بکشد ولو از خاندان اهل علم هم نباشد و هر چند اقتضائات زمان و مکانی نیز در بین نباشد می تواند کسب توفیقات را داشته باشد.
بله؛ آنها هم ممکن است زمینههای مساعدی باشد، لذا کسانی آمدند وارد این مراحل شدند که نه از خاندان علمی بودند. نه کسی آنها را تشویق میکرد. نه اصلا حتی کسی آنها را میشناخت و لکن وارد این مراحل شدند و آثاری گرانسنگ گذاشتند، به خاطر آن انگیزهای که داشتند.
فرمودید عامل اصلی در کسب توفیقات در این طریق، وجود انگیزه و هدف است و عوامل دیگر، فی الجمله زمینه های مساعدی را ممکن است فراهم کنند.
نکته ای که اینجا به ذهن می آید مباحثه علمی ای است که نیاز به مطالعات فراوان داشته و بسیار زمان بر است و گاهی برای رسیدن به یک جواب جامع و منسجم برای دفاع از کیان مذهب، سالیان سال مطالعه و جستجوی عمیق در منابع لازم است که خود، صبر زیادی می خواهد.
توصیه ی شما برای امامت پژوهان محترم که در این مسیر در حال پژوهش اند و یا افرادی که می خواهند در این عرصه ی خطیر قدم بگذارند برای اینکه مأنوس نشده و کار را به سرانجام برسانند و تمام جوانب مسأله را مطرح و رسیدگی کنند چیست؟
بله؛ این انگیزه باید وجود داشته باشد و از آن طرف آثار و ثمرات دنیوی و اخروی این کار را نیز درک بکند. یعنی تشخیص بدهد که هدف او چیست و این هدف تا چه اندازه هدفی است که مقدّس است. اگر انگیزه وجود داشته باشد و هدف، هدف مقدّسی باشد و انسان آن هدف را تشخیص بدهد، هیچ احساس خستگی نمیکند، تا چه برسد به یأس. هدف، وقتی هدف مقدّسی شد، هدف مقدّس را هم لازم است قدری توضیح بدهیم. در آیات و روایات دقّت کنید، هدف را برای ما تا اندازهای روشن می کند. وقتی قرآن مجید میفرماید: «وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً» احیای یک نفس مساوی است با احیای همهی مردم است. این را قرآن میگوید. به روایات که مراجعه میکنیم امام (علیه السّلام) میفرمایند: معنای «مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً» یعنی «أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالَةٍ إِلَى هُدًى» .
پس اگر انسان یک نفر را از گمراهی نجات بدهد و به صراط مستقیم و هدایت الهی بیاورد، فکأنّما همهی نفوس بشر را احیا کرده است.
امیر المؤمنین علیه السلام به دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم میخواستند به یمن بروند. حضرت به ایشان فرمودند: «لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلًا وَاحِداً خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ» یا به نقل دیگر؛ «خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ تَكُونَ لَكَ حُمْرُ النَّعَمِ» . ببینید چه اثری بر منتقل کردن یک نفر از گمراهی و راه نادرست به راه درست مترتب می شود. و بحث امامت اینطور است.
در بحث امامت چند جهت وجود دارد:
اوّلاً: یک اعتقادی است که انسان وظیفه دارد از آن دفاع کند، امامت اهل بیت علیهم السلام یک عقیده است، باید انسان از این عقیده دفاع کند.
امر دوم: ما اهل بیت علیهم السلام را دوست داریم و این حبّ ما نسبت به اهل بیت علیهم السلام ما را وا میدارد که خدمت کنیم به مکتب شیعه و به اهل بیت علیهم السلام.
جهت سوم: این است که امامت اهل بیت علیهم السلام حق است و حق عقلاً و عقلائاً و شرعاً باید احیا بشود.
جهت چهارم: این است که اهل بیت علیهم السلام مظلوم واقع شدند. کمک به مظلوم عقلاً، عقلائاً، شرعاً لازم است.
اینها را وقتی بفهمیم، در باب امامت انگیزه خواهیم داشت، هدف ما اینچنین است، قهراً خسته هم نمی شویم، تا چه رسد به اینکه یأس بر ما مستولی بشود.
حضرتعالی در ضمن بیانات اشاره فرمودید به امکانات فراوان و منابع قابل دسترسی که فراهم آمده و ابزاری که در گذشته موجود نبوده و حتی برخی از علما و محققین پیشین، برای دیدن یک نسخه ی خطی، زحمات و بسیار زیادی را متحمل می شدند و حتی گاهی، سالها آرزوی دیدن آن را می کشیدند. حال با توجه این فضای مناسب چه راهکاری را جهت ترغیب پژوهشگران، برای ورود به مباحث امامت توصیه می فرمایند.
راهکار ترغیب کردن آنها، ایجاد انگیزه است و بیان آثار این مباحث و فواید آن، بالخصوص در زمان ما که دشمنان، این همه کار میکنند. در همهی ابعاد مشغول به کار هستند. طبعاً برای یک فرد معتقد محبّ اهل بیت علیهم السلام و موالی اهل بیت علیهم السلام - که قادر است یک گوشه از کار را بگیرد و خدمتی در این زمینه انجام داده و دفاعی از این حق بکند و احیاء کند این حق را - امری است واجب مسلّم. قطعاً واجب کفایی است، اگر نگوییم در زمان ما دارد واجب عینی میشود، به علّت کثرت کار آنها و قلّت نسبت کار ما به کار آنها. اگر نگوییم برای کسانی که قادر بر این کار هستند عینیت دارد، قطعاً واجب کفایی است.
یک وقتی بیان کردیم؛ طبعاً آنهایی که انگیزه دارند، آنهایی که اهل آن باشند، انگیزه پیدا میکنند و علاقهمند میشوند و شروع به کار میکنند، البته از آن طرف باید امکانات در اختیار آنها قرار داد. کسانی که قادر بر تهیهی امکانات نیستند، باید به آنها کمک کرد - اگر کتاب یا غیر کتاب یا وسایلی لازم است - . و بایستی کسانی را برای این امر تربیت و تجهیز کرد.
ما بنیاد را برای همین تأسیس کردیم که کسانی را باید وارد این مرحله بکنیم و همچنان با آنها باشیم و آنها را یاری بدهیم و کمک بکنیم. راهنمایی کنیم و تذکّر بدهیم و ارائهی طریق و دستگیری کنیم، تا برسند به آنجایی که هر یک از این آقایان بتوانند خودشان مستقلاً رَجُلی شوند در این میدان.
با تشکر از محضر استاد بزرگوار؛ بدون شک کار بر محترمی که با دقت این گفتگو را دنبال می کند، اگر در این عرصه بوده، که با انگیزه ی بیشتری هدفش را دنبال می کند و اگر هم تا به حال به طور جدّی جهت ورود به این ساحت عظیم، برنامه ای نداشته، انگیزه و هدف قوی و جدّی ای را می یابد.
بعد از آنکه انگیزه ایجاد شد، آیا شما برای افرادی که بدون استاد و مؤسسه و دوره های تخصصی، می خواهند به دنبال انگیزه ی ایجاد شده رفته و مطالعات شخصی منظمی را دنبال کنند، سیر مطالعاتی معینی را توصیه می فرمائید؟ به بیان دیگر اینکه اول این کتاب بعد آن کتاب و کتابهای دیگر را به ترتیب مطالعه کنند؟
این دو صورت دارد: یک وقت امامت خلافی را میخواهد کار کند که ما چه میگوییم، دیگران چه میگویند و در مباحث امامت مناظرهای میخواهد عالم بشود، وارد بشود و محقّق بشود. یک وقت نه؛ در چهارچوب ادّلهی خودمان، نسبت به ائمّهی ما - که انسان معرفت به ائمّهی اطهار پیدا بکند - این فرق میکند.
اگر از آنجا – یعنی امامت خلافی - بخواهد شروع کند و از من بپرسد، میگویم البته باید ببینم این شخص در چه سطحی است. مثلا به او خواهم گفت: فعلاً از کتاب "المراجعات" شروع کن. خوب کتاب المراجعات، انصافا کتاب مفیدی است و لکن خیلی کار لازم است، کتاب المراجعات کافی نیست. کتاب المراجعات را ابتدائاً شروع بکند و همینطور به تدریج در مراحل بعدی دنبال کند تا برسد به کتاب "عبقات الانوار" که خودش یک کتاب اجتهادی است، یعنی باید کسانی را که مایل هستند در این زمینه به طور شخصی کار کنند راهنمائی کرد. او باید مرتب مشورت کند و مرتب باید به او گفت که از چه راهی برود و چه کند و در چه مرحلهای است و به کجا رسیده است.
سؤال مهمی که در ذهن پژوهشگران بویژه فضلای جوان مطرح بوده و مکرر عنوان می شود این است که رابطه ی علوم حوزوی دیگر مانند فقه و اصول، تفسیر و تاریخ و.... با مباحث امامتی چیست؟ چه بسا شاید فاضلی که علاقمند به ورود در عرصه ی امامت است تصور کند، اصول یا فلان علم ربطی به این ساحت ندارد و خلاصه بهتر است عمرم را صرف مطالبی کنم که با هدف من مناسبت بیشتری دارد.
مسلّما مؤثّر است. ببینید خود شما میدانید، طلبه وقتی در حوزه شروع به درس می کند، چه میکند؟ اوّل ادبیات یاد میگیرد - اوّل به او ادبیات یاد میدهند - .
ادبیات نحو است و صرف است و معانی بیان. بعد به او منطق یاد میدهند و قوانین منطقی را یاد میگیرد. خوب اینها را مقدمتاً میخواند تا وارد مثلاً فقه بشود و وارد اصول بشود.
خود این مقدمات که در حوزه مورد بحث قرار میگیرد، همه ی این ها در علم کلام لازم است. تا میرسد به اصول. تجربه برای بنده ثابت کرده است که هر آنچه انسان در اصول قویتر باشد، در مباحث امامت قویتر خواهد بود.
یادم است که در مدینهی منورّه با جمعی از دانشجویانِ آنجا - دانشجویان دانشگاه مدینه – در مسجد النبی صلی الله علیه وآله جلسهای اتّفاق افتاد، من تنها بودم و آنها هم نُه نفر، من شمردم عدد آنها را که نشسته بودند، آنها حافظ قرآن بودند، من قرآن را حفظ نیستم متأسّفانه.
وقتی با آنها وارد بحث شدم - که حالا شرحی دارد که باید در جای خودش عرض کنم - من به بعضی از مبادی اصولی استدلال میکردم، اینها درمیماندند و حتّی اعتراض هم میکردند که: چرا استدلال به اصول میکنی؟ اینقدر مدام به اصول استدلال میکنی؟ گفتم: شما مدّعی هستید که علم اصول را شافعی تأسیس کرده، علمی است که مدّعی هستید از خودتان شروع شده. خوب این مبانی اصولی در استدلالات ما خیلی مؤثّر است. این از یک جهت.
جهت دوم این است که اگر کسی در علم اصول خوب کار کرده باشد و درس خارج دیده باشد، چون در علم اصول آنقدر که ردّ و ایراد، آنقدر که تحقیق، آنقدر که نقد وجود دارد این برای انسان ملکه میشود و در کلام و در خصوص مباحث امامت به این ملکه ما نیاز داریم، لذا خیلی مؤثّر است.
برای روشن تر شدن جایگاه والای امامت در بین سائر علوم حوزوی، خوب است حضرتعالی از این سو نیز ارتباط و نیاز دیگر علوم را به علم امامت بفرمائید.
درست است، بالاخره علم تفسیر و علم اصول و علم فقه، همهی این علوم حوزوی غیر امامت و علم کلام، در همهی اینها ما نیاز داریم به روایت، در تفسیر نیاز داریم به روایت، در فقه که واضح است، نیازمان به روایت، در اصول هم چقدر به روایات استدلال میشود. به چه مناسبت استدلال میشود به این روایات؟ اگر حجّیت قول امام صادق علیه السلام تمام نشود، به چه مناسبت استدلال میکنیم؟ به این روایات استدلال میکنیم در علم اصول، مثلاً فرض کنید که امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ بَلَغَهُ ثَوَابٌ عَلَى عَمَلٍ فَعَمِلَهُ فَلَهُ أَجْرُ ذَلِکَ الْعَمَلِ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ كَمَا بَلَغَهُ» این اخبار مَنْ بَلَغ است. اخبار مَنْ بَلَغ یکی از مباحث اصولی ما است. خوب اگر امام صادق علیه السلام امام نباشد، قول او حجّت نیست. به چه مناسبت شما فقه و اصول را تأسیس میکنید بر قول امام صادق علیه السلام؟ قهراً نیاز داریم به امامت.
شما آیهی قرآن مجید را تفسیر میکنید به یک روایتی. میگوید: «قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام». الآن امام باقر علیه السلام تفسیر دارند. ابوحمزهی ثمالی تفسیر امام باقر علیه السلام را برای ما نقل کرده است. اگر قول امام باقر علیه السلام حجّت نباشد، به چه مناسبت کلام خداوند متعال را تفسیر میکنید به قول امام باقر علیه السلام؟ خوب همین اعتراض را ما داریم بر تفسیر قرآن به قول قتاده و قول مقاتل و قول فلان و قول فلان، پس باید امامت آنها تمام بشود، عصمت آنها، حجّیت قول آنها، همهی اینها باید تمام بشود تا بتوانیم کلام خدا را به کلام دیگری تفسیر بکنیم.
به عنوان سؤال آخر؛ آیا مسئلهای در نظر شما مهم بوده است که دوست داشته اید انجام بدهید ولکن به خاطر اشتغالات و بعضی مسائل نتوانستید، یعنی الآن که نگاه میکنید دوست داشتید فرصت ویژه ای برای آن می گذاشتید و از آرزوهای شما محسوب می شود؟
بله؛ مباحث زیادی است که این مباحث یا درست تحقیق نشده یا اصلاً تحقیق نشده - یک تحقیق مستقل و کامل - . و خوب اینها نیاز به تحقیق دارند.
مسائلی که تعلّق دارد به خود پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم که مربوط میشود به بحث عصمت حضرت. یا مسائلی که متعلّق میشود به ائمّهی اطهار (علیهم الصّلاة و السّلام). مسائل تاریخی که دخل و تأثیر دارد در امامت به طوری که تا آن مسئلهی تاریخی را ندانیم مسئلهی امامتی ما حل نمیشود. خیلی از امور است که اینها باید مستقلاً کار بشود، جداگانه کار بشود، کار عمقی انجام بشود. به خصوص در این زمان که اوّلاً از مخالفین کار بسیار زیاد است و نسبت کار ما به کار آنها چیزی نیست، ثانیاً وسائلی که امروز وجود دارد در آن زمان نبوده، ثالثاً نیروهایی که الحمدلله الآن ما داریم، اینها آمادگی دارند برای همکاری کردن و کار جمعی انجام دادن. آن وقتی که ما شروع به این کارها کردیم تک و تنها بودیم، اصلاً احدی نمیدانست که این کارها یعنی چه!
اجمالاً کار است و آرزو برای کار زیاد داریم. الآن به بعضی از دوستان هم بنده، گاه به گاهی تذکّر میدهم که این مسئله را تحقیق کنند، آن موضوع را شما لطفاً یک تحقیقی بکن، یک تحقیقات بیشتری بشود که الان خیلی بهتر میشود کار کرد و ما هم آمادگی داریم تا آنجایی که بتوانیم، همکاری کنیم با دوستانی که شوق این کارها را دارند و علاقهمند به این مسائل هستند که با آنها باشیم و به آنها کمک کنیم که نتایج خوبی گرفته بشود.
بله؛ کارهایی است که هنوز آنطوری که من دلم میخواسته برای خودم فرصت نشده و موفّق نشدم انجام بدهم و آرزو در این زمینهها زیاد است، ولی آرزو بر جوانان عیب نیست.
«وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین».
پی نوشت :
*مصاحبه کننده: حجت الاسلام کاهانی