هر دل که دوستی علی اختیار کرد او را خدای، در دو جهان بختیار کرد
فرخنده طالع آمد و فیروزه روزگشت هرک اختیار خدمت آن شهریار کرد
بر مرکب سعادت عقبی نشد سوار جز مُقبلی که روی بدان شهسوار کرد
سرمایۀ سعادت دارالقرار یافت هر دل که بر محبّت آن شه قرار کرد
من مقتدای مارگزیده کجا برم[1] میر من آنکه مار به فتواش کار کرد[2]
بر بستر رسول بخفت و نداشت باک جان را فدای خواجۀ روزگار کرد[3]
سلطان دین خویش شناسم شهنشهی کاو کام مار در گه مردی[4] فگار کرد
میری بزرگوار، شنیدست هیچ کس کاندر میان مهد چنان کارزار کرد[5]
گاهی میان باز و کبوتر قضا گزار[6] گاهی به علم حل سؤالات مار کرد
رایت به سوی خیبر[7] و آیت به مکه برد[8] وین هر دو بر اشارت پروردگار کرد
زان همت بلند که بودش خدایداد ثروت به خلق عالم و فقر اختیار کرد
شیر خدای بود از آن در مصاف خصم دایم وجود پیلتنان را شکار کرد
پیدا نبود از گِل آدم نشان هنوز کایزد به عرش نام علی آشکار کرد[9]
تا این دو درّ ز بحر جلالت عیان شدند ای بس که روزگار بدین افتخار کرد
او را رسول کرد و مر این را امام ساخت کوری آن خبیث کز این دو فرار کرد
چشم بصر نداشت از آن بر طریق جهل در بوستان فضل تبسم به خار کرد
آن شاه با شکوه که دستان سام را در روز رزم بازوی او شرمسار کرد[10]
حیران شد از صلابت آن شاه شیر دل آن کس که وصف رستم و اسفندیار کرد
آن دم که پای برکتف مصطفی نهاد[11] عرش برین به مقدم او افتخار کرد
چشم فلک چو دیدۀ یعقوب شد سفید[12] از بس که بهر مقدمشان انتظار کرد
عاقل نباشد آنکه شرابی خورد به جهل کاندر بساط حشر نشاید خمار کرد
وی را ز «هل اتی»[13] کمر از «انما»[14] قبا پوشید و بعد احمد فرمانگزار کرد
آن را ز کارخانۀ «و النجم و الضحی»[15] تشریف داد، در دو جهان، بختیار کرد
هرگز نزاد مادر گیتی چنین دو شاه زین اقتران که گردش لیل و نهار کرد
دانی علی که بود علی آنکه ذوالجلال دین نبی به بازوی او استوار کرد
آن معطیی که در گه بخشش به یک سؤال مال قطار چار صد اشتر نثار کرد
آن پر دلی که در صف هیجا به زخم تیغ از خون خصم روی زمین لالهزار کرد
از نعل سمّ دلدل او عکس ماه نو در گوش چرخ دست قضا گوشوار کرد
هرگز نکرد هیچ فقیری از او سؤال کاو را به یمن خویش نه صاحب یسار کرد[16]
بیم صراط و موقف حشرش کجا بود هر دل که بر ولای علی زینهار کرد
صاحب قبول حضرت عزت کسی بود کز دوستیش بر ورق دل نگار کرد
مقصود از آفرینش عالم دو شاه بود کان هر دو را خدای گزینِ تبار کرد
تا آن دو آفتاب فلک را به فال سعد ایزد بر آسمان سعادت مدار کرد
اندر غبار جهل فرو رفت و جان بداد آن کس که دشمنی شه ذوالفقار کرد
جرم وجود مدعی از فعل مادر است کاو را خطای مادر او شرمسار کرد
فرزند را به نور محبت سرشتهاند زان سعیها که مادر پرهیزکار کرد[17]
ظلمت سوی سرای وجودش گذر نکرد بر هر دلی که پرتو مهرش گذار کرد
سر تا قدم بر آتش دوزخ حرام شد آن کس اعتصام بدین هشت و چار کرد[18]
کاشی کنون که صبح ضمیرت به یک نفس از تابِ مهر، روی فلک پر شرار کرد
عنوان کارنامۀ دیوان خویش ساز[19] مدح کسی که مدحت او کردگار کرد
از پشت آن خلاصۀ ماضیست مصدرش کز فیض علم، آب حیات انتشار کرد
مخلصترینِ شیعۀ معصوم مرتضی زان رو بود که طاعت معصوموار کرد
او چون به سوی «مَقعد صدقٍ[20]» ملیک شد از فضل و علم خویش مرا یادگار کرد
درّی بدم یتیم از آن بحر مانده باز اقبال مرتضی علیم شاهوار کرد
(کاشی، 1389: 85)
توضیحات :
[1] مقتدای مار گزیده اشاره به ابوبکر و داستانی دارد که اهل تسنن روایت کردهاند: وقتی ابوبکر با پیامبر (صلی الله علیه وآله) وارد غار ثور شد متوجه سوراخى شد که چند افعى و مار در آن بودند، او از ترس اینکه مبادا آنها خارج شده و آزارى به پیامبر برسانند پاشنه پاى خود را در سوراخ نهاد... (سيوطی، 1404 ج 3: 241)
[2] امام صادق(علیه السلام)و ايشان از پدرانشان و آنها از اميرالمؤمنين(علیه السلام) نقل کردهاند: يک روز جمعه در حالي که امام علي(علیه السلام) بالاي منبر مسجد کوفه بودند و خطبه ايراد ميکردند ناگهان صداي مردم بلند شد و در حالي که از چيزي ميترسيدند به اطراف فرار ميکردند. امام از آنها پرسيدند چه شده؟ عرض کردند: اژدهايي بزرگ وارد مسجد شده و ما قصد کشتن آن را داريم. سپس امام مانع کشتن آن شدند و فرمودند: آن اژدها براي حاجتي نزد من آمده است و فرستادهاي از جانب خداوند است. اژدها از بين مردم رفت تا به منبر رسيد و از آن بالا رفت و چيزي در گوش امام گفت. سپس امام با او حرف زدند. وقتي حضرت حرفشان تمام شد اژدها از منبر پايين آمد و بين جمعيت ناپديد شد، مانند آبي که در زمين فرو رفته باشد. پس مردم از حضرت پرسيدند اين اژدهاي عظيمالجثه، چه کسي بود؟حضرت گفتند: آن اژدها، جنّي به نام درجان بن مالک است، او جانشين من نزد مسلمانان جن است که خود را به صورت اژدها در آورده بود و پيش من آمده بود تا مشکلي را که براي آنها به وجود آمده بود حل کنم؛ پس او از من سؤال کرد و من نيز راه حل آن مشکل را براي او گفتم و رفت (بحرانی، 1384: 61-60).
[3] زمانی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) مأمور به هجرت شده بود جمعی از قريش براى كشتن پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) جمع شده بودند و پیامبر (صلی الله علیه وآله) نميخواست آشکارا از مكه بيرون برود و ترجیح میداد این کار پنهانی صورت بگيرد تا بدون آسیب و در سلامت به طرف مقصود برود؛ به همين دلیل على (علیه السلام) را از منظور خود باخبر كرده و از او خواست تا این موضوع را مخفی نگه دارد و بدون آنكه كسى اطلاع پيدا كند به جاى پيغمبر بخوابد؛ چنانچه قريشيها يقين پيدا كنند مطابق معمول هر شب رسول خدا ص در بستر خود به خواب رفته. اميرالمؤمنين( ع) هم خود را در دست اختيار خدا قرار داد و جانش را در راه فرمانبردارى از پیامبر (صلی الله علیه وآله) فروخت ... (مفید، 1413ج 1: 44). آیۀ 207 سوره بقره نیز به همین ماجرا اشاره دارد و درباره این موضوع نازل شده است: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه...» و از مردم کسی که جانش را برای خشنودی خدا میفروشد...
وزن مصراع دوم یک هجا کم دارد؛ اما ضبط همین است.
[4] با توجه به ارتباط این بیت و بیت بعدی و تلمیحی که در بیت بعد نهفته است واژۀ (مردی) باید (خردی) باشد و احتمالا کاتب یا مصحح اشتباه کردهاند.
[5] أَنَسٌ عَنْ عُمَرَ الْخَطَّابِ أَنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) رَأَى حَيَّةً تَقْصِدُهُ وَ هُوَ فِي مَهْدِهِ وَ قَدْ شُدَّتْ يَدَاهُ فِي حَالِ صِغَرِهِ فَحَوَّلَ نَفْسَهُ فَأَخْرَجَ يَدَهُ وَ أَخَذَ بِيَمِينِهِ عُنُقَهَا وَ غَمَزَهَا غَمْزَةً حَتَّى أَدْخَلَ أَصَابِعَهُ فِيهَا وَ أَمْسَكَهَا حَتَّى مَاتَتْ فَلَمَّا رَأَتْ ذَلِكَ أُمُّهُ نَادَتْ وَ اسْتَغَاثَتْ فَاجْتَمَعَ الْحَشَمُ ثُمَّ قَالَتْ: كَأَنَّكَ حَيْدَرَةُ. (مجلسی، 1403 ج 41: 275)
انس از عمر خطّاب نقل میکند: زماني که حضرت علي عليه السلام در گهواره بود، ماري را ديد که قصد نيش زدن آن حضرت را دارد. دستان امام بسته بود، ولي او تلاش نموده و دست راست خود را خارج نموده و با آن گردن مار را گرفت و آن چنان فشرد که انگشتانش به داخل بدن مار فرو رفته و مار در چنگ آن حضرت جان سپرد. وقتي مادرش سر رسيد و مار را در دست فرزند ديد، فرياد زده و از مردم کمک خواست. مردم نيز جمع شدند. آن گاه مادر حضرت، خطاب به وي گفت:«کَاَنَّکَ حَيدَرَةُ»؛ گويا تو يک شير خشگمين هستي!
[6] از عمار یاسر نقل شده است که روزی امیر مومنان جایی نشسته بود که کبوتری خود را به دامن آن حضرت انداخت و گفت: بازی قصد شکار مرا دارد؛ مرا پناه بده. حضرت آستین خود را باز کرد و کبوتر را پناه داد. ناگهان باز شکاری از راه رسید و با زبان خود گفت: صید مرا رها کن. حضرت فرمود: این صید به من پناه آورده و من آن را به دشمنش تحویل نمیدهم. باز گفت: پس مرا از گرسنگی سیر نما. حضرت در این فکر بود که چگونه باز را غذا دهد در حالی که کبوتر را نیز نجات بخشد که خود باز به فریاد آمد و گفت: دست نگه دار من جبرئیل هستم و آن کبوتر برادرم میکائیل است امروز میخواستیم تو را در جوانمردی و فتوت بیازماییم (طبرسی، 1370: 86).
[7] در جنگ خيبر وقتی فتح قلعه آهنين يهود برای مسلمانان سخت شد و چند دسته كه براى فتح آن اعزام شدند شكست خوردند پيغمبر (صلی الله علیه وآله) اعلام کرد:
«لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا لَيْسَ بِفَرَّارٍ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ...» (ابن بابویه، 1362 ج2: 555)
فردا پرچم را به دست مردى میدهم كه خدا و رسولش را تا حد جان دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند و باز نمیگردد تا به یاری خدا قلعه را بگیرد...
صبح روز بعد، پیامبر حضرت علی را که دچار چشم درد بود، با اعجاز شفا داد و پرچم را به وی سپرد. (واقدی، بیتا ج۲: 654)
[8] بعد از نزول آیات سورۀ توبه (برائت) رسول خدا (صلی الله علیه وآله) ابوبکر را با گروهی که برخی شمار آنها را تا سیصد نفر نوشتهاند، مأمور کرد به حج برود و آیات مزبور را در اجتماعات حاجیان بر مردم قرائت کند. ابوبکر برای انجام مأموریت خود حرکت کرد ولی پس از رفتن آنها چیزی نگذشت که جبرئیل بر پیغمبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد و این فرمان را از جانب خدای تعالی در مورد ابلاغ آیات برائت به آن حضرت ابلاغ نمود که خدا میفرماید: «لا یؤدی عنک الا أنت أو رجل منک»؛ «این آیات را کسی از سوی تو جز خودت یا مردی که از تو باشد شخص دیگری نباید ابلاغ کند. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به دنبال نزول این فرمان علی (علیه السلام) را طلبید و به او دستور داد بر شتر مخصوص خود سوار شود و به دنبال ابوبکر برود و آیات را از او بگیرد و این مأموریت مهم و خطرناک را خود او انجام دهد. علی (علیه السلام) با چند تن که از آن جمله جابربن عبدالله بود به دنبال ابوبکر حرکت کرد و به اختلاف نقل در «ذی الحلیفه» یا در «روحاء» و یا در «جحفه» به او رسید و آیات را از او گرفت تا به مکه ببرد و آنها را که به عنوان قطعنامهای از طرف پیغمبر اسلام برای مشرکان و کافران بود بر حاجیان ابلاغ کند. هنگامی که آن حضرت به مکه آمد در عرفه، و مزدلفه و روز قربان و نزد جمرهها و در ایام تشریق، سوره برائت را بر آنها خواند و مطالب را اعلام فرمود و در همه آن ها با صدای بلند ندا میکرد: «برائة من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین فسیحوا فی الارض اربعة اشهر...» (حلی، 1383: 172).
[9] ابى سعيد خدرى گويد با رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نشسته بوديم مردى پيش او آمد و عرض كرد يا رسول اللَّه خبر ده به من از فرمايش خدا به ابليس أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ.عالين چه كسانى هستند آيا از فرشتگان والامقامترند رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: من و على و فاطمه و حسن و حسين عليهمالسّلام در برابر عرش پروردگار جهانيان بوديم و او را تسبيح ميكرديم و فرشتگان به تسبيح ما تسبيح ميگفتند پيش از دو هزار سال قبل از خلقت آدم و هنگامى كه خداوند آدم را آفريد به فرشتگان امر كرد آدم را سجده كنند و ما را به اين سجده امر نكرد تمام فرشتگان سجده كردند مگر ابليس كه سرباز زد و سجده ننموده و سپس خداوند بزرگ فرمود أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ مقصود از عالين پنج تن بودند كه نام آنها بر سرادق عرش الهى نوشته شده بود و ما كسانى هستيم كه از راه ما خلايق مىتوانند به خداى خود نزديك شوند، به ما هدايت ميشوند، و كسى كه ما را دوست داشته باشد خداوند او را دوست دارد و در بهشت ساكنش مىگرداند و كسى كه ما را دشمن بدارد خداوند او را دشمن دارد و در آتش جايش دهد، جز حلالزاده كسى ما را دوست ندارد. (ابن بابویه، بیتا فضائلالشیعه: 8 )
[10] قرار گرفتن قهرمانان شاهنامه در کنار امام علی (علیه السلام) و برتری دادن امام نسبت به قهرمانان در اشعار دیگر کاشی نیز وجود دارد. البته این مسئله در بین شاعران گذشته هم وجود داشته است حتی منظومهای به نام رستم نامه (از سرایندهای ناشناس) وجود دارد که در آن امام علی (علیه السلام) و رستم در کنار هم قرار میگیرند. درباره اطلاعات بیشتر درباره این منظومه میتوانید به یادداشت (معرفی رستم نامه) که در سایت موجود است مراجعه کنید.
[11] اشاره به فتح مکه و اینکه علی (علیه السلام) بر شانۀ حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) قرار گرفت و بتها را شکست.
[12] ... وَ قالَ يا أَسَفى عَلى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيم (یوسف: 84). ... و گفت: دریغا بر یوسف! و در حالی که از غصه لبریز بود دو چشمش از اندوه سپید شد.
[13] اشاره دارد به هجده آیه سوره «هل اتی» از جمله آیات «و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا. انما نُطعِمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءً و لا شکورا» ( انسان: 8-9) که شأن نزول آن، در روایتی از امام جعفر صادق (علیه السلام) این است: حضرت فاطمه(س) مقداری جو در خانه داشت و از آن فرنی درست کرد. هنگامی که فرنی آماده شد و آن را آوردند تا بخورند، فقیری آمد و در خواست طعام کرد و علی (علیه السلام) یک سوم آن غذا را به او داد. سپس یتیمی و بعد از آن اسیری آمده و آنها نیز تقاضای طعام کردند و به این ترتیب حضرت همۀ آنچه داشتند برای رضای خدا به این سه نفر دادند. (قمی 1404 ج2: 390)
[14] انما اشاره دارد به آیۀ: «انّما وليکم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوه و يؤتون الزکاه و هم راکعون» (مائده: 55) سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مومنانی که همواره نماز را برپا میدارند و در حالی که در رکوعند زکات میدهند. اين آيه به ولايت و بخشندگي امام اشاره دارد و ماجراي صدقه دادن انگشتري در حالت رکوع را به ياد ميآورد (حلي،1383: 144)
[15] اشاره به آیه اول سوره نجم و ضحی. که هر دو سوره مربوط به پیامبر (صلی الله علیه وآله) است.
[16] یسار: چپ، به دست چپ شماردن؛ شمار به دست چپ کردن. کنایه از شمار صدها و هزاران تن. ( فرهنگ آنندراج). صاحب یسار کرد یعنی هزاران هزار به او بخشیده و غنیاش کرد.
[17] رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به امام علی (علیه السلام)فرمود: اى على هر كه مرا و تو را و امامان از اولاد تو را دوست دارد خدا را حمد كند بر حلالزادگى؛ زيرا دوست ندارد ما را مگر حلالزاده و دشمن ندارد ما را مگر حرامزاده. (ابن بابویه، الامالی: 475)
[18] قَالَ رسول الله (صلی الله علیه وآله): حَرُمَتِ النَّارُ عَلَى مَنْ آمَنَ بِي وَ أَحَبَّ عَلِيّاً ... (طوسی، 1414: 295) آتش بر کسی که به من ایمان بیاورد و دوستدار علی باشد حرام شده است.
[19] قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): عنوان صحیفه المومن حب علی بن ابیطالب. (طبری آملی، 1415: 719 )
[20] في مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدر (قمر: 55) در جایگاه صدق، نزد خداوند مالک مقتدر.
عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: تَذَاكَرَ أَصْحَابُنَا الْجَنَّةَ عِنْدَ النَّبِيِّ ص فَقَالَ النَّبِيُّ إِنَّ أَوَّلَ أَهْلِ الْجَنَّةِ دُخُولًا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ [ع] قَالَ فَقَالَ أَبُو دُجَانَةَ الْأَنْصَارِيُّ [رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ] يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَيْسَ أَخْبَرْتَنَا أَنَّ الْجَنَّةَ مُحَرَّمَةٌ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ حَتَّى تَدْخُلَهَا وَ عَلَى الْأُمَمِ حَتَّى تَدْخُلَهَا أُمَّتُكَ قَالَ [فَقَالَ] بَلَى يَا أَبَا دُجَانَةَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِلَّهِ لِوَاءً مِنْ نُورٍ وَ عَمُودُهُ مِنْ يَاقُوتٍ مَكْتُوبٌ عَلَى ذَلِكَ اللِّوَاءِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ آلُ مُحَمَّدٍ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ صَاحِبُ اللِّوَاءِ أَمَامَ الْقَوْمِ قَالَ فَسُرَّ بِذَلِكَ عَلِيٌّ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ الَّذِي أَكْرَمَنَا وَ شَرَّفَنَا بِكَ قَالَ فَقَالَ النَّبِيُّ ص أَبْشِرْ يَا عَلِيُّ مَا مِنْ عَبْدٍ يُحِبُّكَ وَ يَنْتَحِلُ مَوَدَّتَكَ إِلَّا بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَنَا ثُمَّ قَرَأَ النَّبِيُّ [ص] هَذِهِ الْآيَةَ إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ. (کوفی، 1410: 456)
از جابربن عبدالله روایت شده که گفت: نزد رسول خدا بودیم که در میان یاران اصحاب آن حضرت، گفتگوی بهشت به میان آمد و آن حضرت فرمود: نخستین کسی از بهشتیان که داخل آن میشود، علی بن ابیطالب (علیه السلام) است، ابودجانه انصاری گفت: ای پیامبر خدا! به ما خبر دادهای که بهشت بر پیامبران علیهم السلام حرام است تا شما به آن در آیید و بر امتها تا امت شما در آن، داخل شوند؟ آن حضرت فرمود: آری درست است ای ابودجانه! آیا نمیدانی که خدای متعال، پرچمی از نور دارد که ستون و پایه آن از یاقوت و بر آن نور، نوشته شده است خدائی جز خدای یکتا نیست، محمد (صلی الله علیه وآله) پیامبر و فرستاده خداست، خاندان محمد (صلی الله علیه وآله) بهترین آفریدگاناند، صاحب پرچم پیشوای قیامت میباشد. و با دست مبارک خود به (شانه) علی بن ابیطالب (علیه السلام) زد. راوی گفت: پس رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به این وسیله علی (علیه السلام) را شادمان و مسرور کرد، سپس فرمود: حمد و سپاس خدائی را که به واسطه تو، ما را کرامت و شرافت بخشید، ای علی! تو را بشارت باد، هیچ بندهای نیست که دوستی تو را با خود داشته باشد، مگر اینکه خدای متعال در روز قیامت، او را با ما مبعوث میفرماید، آنگاه این آیه شریفه را قرائت فرمود: فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ.
منابع:
1. قرآن کریم.
2. ابن بابویه، محمد بن علی. (1362) الخصال، ج 2، قم: جامعه مدرسین.
3. ابن بابویه، محمد بن علی. (بیتا) فضائلالشيعه. معروف به ترجمه اعلمى، تهران: علمی.
4. ـــــــــــــــــــــ.. (بیتا) الامالی، ترجمه محمد باقر کمرهای، تهران: کتابچی.
5. بحراني، هاشم. (1384) مدينهالمعاجز، ترجمه سيد غريب عساکره مجد، قم: ارمغان يوسف.
6. پادشاه، محمد. (1363) فرهنگ آنندراج، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران: کتابفروشی خیام.
7. حلي، حسن بن يوسف مطهر. (1383) کشفاليقين في فضايل اميرالمومنين، ترجمه حميدرضا آژي، تلخيص رضا بيات، تهران: شمس الضحي.
8. سیوطی، جلال الدین. (1404) الدر المنثور فی تفسير المأثور، ج 3، قم: کتابخانه آیهالله مرعشی نجفی.
9. طبرسی، حسن بن فضل. (1370) مکارمالاخلاق، ترجمۀ ابراهیم میر باقری، تهران: فراهانی.
10. طبرى آملى كبير، محمد بن جرير بن رستم. (1415) المسترشد في إمامة عليّ بن أبي طالب عليهالسلام، تصحیح احمد محمودى، قم: كوشانپور.
11. طوسی، محمد بن حسن. (1414) الامالی، قم: دارالثقافه.
12. قمی، علی بن ابراهیم. (1404) تفسیر القمی. ج2، تصحیح طیب موسوی جزائری، قم: دارالکتاب.
13. کاشی، حسن. (1389) ديوان حسن کاشي، تهران: مرکز اسناد مجلس شوراي اسلامي.
14. کوفی، فرات بن ابراهیم. (1410) تفسیر فرات الکوفی، تصحیح محمد کاظم، تهران: موسسه الطبع و النشر فی وزاره الارشاد الاسلامی.
15. مجلسی، محمد باقر. (1404) بحارالانوار. ج 41. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
16. مفید، محمد بن محمد. (1413) الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد. ج1، ترجمه رسول محلاتی،تهران: اسلامیه.
17. واقدی، محمد بن عمر. (بیتا) المغازی. ج 2. قاهره: بینا.