از جمله مباحث فقهی و كلامی اینكه آیا بیعت مردم با شخصی به عنوان حاكم اسلامی، و یا بیعت اهل حل و عقد و یا حتی بیعت دو یا یك نفر با شخصی، به حكومت آن شخص مشروعیت میبخشد یا اینكه مشروعیت حكومت هر شخص، از آنجا كه حاكمیت و حكومت بالاصاله از برای خداست، باید از جانب خداوند با واسطه یا بدون واسطه - ثابت شود و بیعت مردم در حقیقت التزامی عملی از جانب آنان بوده و تعهدی است بر گوش دادن به سخنان حاكم و اطاعت كردن از دستوراتش و این بیعت، عهدی است كه ثمره و فایدهاش تنها برای بیعت كننده است؟
اهل سنت قول اول، و شیعه امامیه قول دوم را برگزیدهاند. اكنون به بررسی این موضوع میپردازیم.
بیعت در لغت
1 - خلیل بن احمد فراهیدی میگوید: «بیعت دست به دست هم دادن بر ایجاب بیع و معامله است، همچنین به معنای دست به دست هم دادن برای اطاعت نیز به كار میرود».(1)
2 - فیومی نیز دقیقا همان معنای خلیل بن احمد را در مورد بیعت ذكر كرده است.(2)
3 - راغب اصفهانی میگوید: «"بایع السلطان؛ با سلطان بیعت كرد" یعنی اینكه فرد به ازای خدماتی كه سلطان انجام میدهد، پیروی و اطاعت از وی را میپذیرد...».(3)
4 - ابن اثیر میگوید: «بیعت عبارت است از معاقده و معاهده».(4)
روشن شد كه بیعت و بیع، افزون بر آنكه از یك ریشه و مادهاند، دارای معنای نزدیك به هم هستند.
لغویین در سر ارتباط معنوی آن میگویند: «اصل این واژه (ب،ی،ع) دلالت بر معاقده و مبادله مال به مال دارد و بیعت نیز چون در حقیقت نوعی مبادله و معامله است، از همین ریشه گرفته شده است».
ابن اثیر در ادامه معنای بیعت میافزاید: «گویا هریك از آن دو (مبایعان) آنچه در اختیار دارند، به طرف مقابل میفروشند...»
بیعت در اصطلاح
ابن خلدون میگوید: «بیعت، پیمان بستن برای فرمانبری و اطاعت است. بیعت كننده با امیر خویش پیمان میبندد كه در امور مربوط به خود و مسلمانان، تسلیم نظر وی باشد و در هیچ چیز از امور مزبور با او به ستیز بر نخیزد و تكالیفی كه بر عهده وی میگذارد و وی را به انجام دادن آن مكلف میسازد اطاعت كند، خواه آن تكالیف موافق میل او باشد یا مخالف آن».(5).
اقسام بیعت
بیعت را میتوان به سه نوع تقسیم كرد:
1- بیعت دعوت یا متابعت
اولین بیعت در تاریخ اسلام بیعت عقبه اولی است. در این بیعت، پیامبرصلی الله علیه وآله با دوازده نفر - كه یكی از آنان زن بود - بیعت كرد، تا قومشان را به اسلام دعوت كنند و از بیعت كنندگان، بر جهاد بیعت نگرفت، بلكه بیعت تنها برای دعوت بود.
2- بیعت بر جهاد
همانند بیعت عقبه دوم كه پیامبرصلی الله علیه وآله با 72 مرد و دو زن بیعت كرد؛ تا با دشمنان پیامبرصلی الله علیه وآله و اسلام مقابله كنند. همچنین بیعت رضوان (بیعت شجره) نیز جزو این دسته است.
3 - بیعت ولایت و امامت
مسلمانان در غدیر خم با امیرالمؤمنینعلیه السلام بیعت كردند كه او بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله خلیفه مسلمین است. این در حقیقت بیعت مردم است به اطاعت، به رغم اینكه ولایت امیرالمؤمنینعلیه السلام از جانب خداوند منصوص بوده و مشروعیتش را از جانب خداوند كسب كرده است، نه اینكه بیعت به ولایت و حكومت آن حضرت مشروعیت بخشد.
دلایل حدیثی اهل سنت
اهل سنت بر مدعای خود در مشروعیت بخشیدن بیعت به حكومت به دلایلی تمسك كردهاند كه اینك به یكایك آنها پرداخته و سپس به آنها پاسخ میگوییم.
1- سیره مسلمین در بیعت با خلفا
گاهی میگویند: در طول تاریخ اسلامی از پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله گرفته تا امام علی بن ابیطالبعلیه السلام، امام حسنعلیه السلام، حضرت مسلم علیه السلام، امام رضاعلیه السلام، بیعت مردم با امام مهدیعلیه السلام در عصر ظهور و بیعت مردم با خلفا همگی دلیل بر آن است كه بیعت یكی از اسباب مشروعیت بخشیدن به حكم و حكومت است وگرنه بیعت با آنها بیفایده خواهد بود.
2- كلامی از امیر المؤمنینعلیه السلام
برخی نیز به كلامی از امیرالمؤمنینعلیه السلام در «نهج البلاغه» استدلال میكنند كه خطاب به معاویه فرمود: «انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابكر و عمر وعثمان علی ما بایعوهم علیه...»؛(6) «همانا با من بیعت نمودند مردمی كه با ابوبكر و عمر و عثمان بیعت كردند، بر آنچه با آنها بیعت كردند...».
3 - ادله وجوب بیعت
برخی نیز به روایاتی تمسك كردهاند كه اهل سنت به مضمونهای مختلف از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل كردهاند، كه حضرت فرمود: «من مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة؛(7) «هر كس بمیرد و بر گردنش بیعت امام و خلیفهای نباشد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.»
پاسخ
1 - با ملاحظه دقیق در معنای «بیعت» پی میبریم كه این لفظ از اسباب اولیه برای حصول ملكیت، همانند حیازت و ابتكار و ارث نیست، بلكه فرع ملكیتی در رتبه سابق است و در مورد بیعت نیز اینچنین است.
2 - از روایاتی كه از رسول خدا صلی الله علیه وآله رسیده، استفاده میشود كه امامت و ملك و حكومت امری الهی است كه زمام آن بالاصاله به مردم واگذار نشده است؛ همانگونه كه پیامبر صلی الله علیه وآله به «بحیرة بن فراس» از قبیله «بنی عامر بن صعصعه» فرمود: «امر خلافت و ملك به دست خداست، هر كسی كه بخواهد میدهد».(8)
3 - از آیات بیعت، استفاده میشود كه مؤمنان با پیامبر صلی الله علیه وآله در اموری بیعت كردند كه امر آن به دست خودشان بود، نه اینكه بر حاكمیت و ولایت رسول خدا صلی الله علیه وآله با او بیعت كرده باشند. در حقیقت از آن جهت با پیامبر صلی الله علیه وآله بیعت بر نصرت و یاری او كردند كه بر آنان از جانب خداوند ولایت داشت.
4 - در جای خود به اثبات رساندهایم كه حق سلطه از آن خداوند متعال است و این حق را تنها از راه نص به كسی همانند پیامبر و امامان معصومینش واگذار كرده است و هیچ دلیلی وجود ندارد كه این حق را از راه دیگری، همچون بیعت، شورا و عهد و راههای دیگر به مردم تفویض كرده باشد.
5 - با مراجعه تاریخی به بیعتهای پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله پی خواهیم برد كه همه آنها در راستای التزام عملی به گوش فرا دادن به دستورهای پیامبرصلی الله علیه وآله و عمل كردن به آنها و اطاعت از او بوده است. چه در بیعت عقبه اول یا دوم یا بدر و دیگر بیعتها.
عبادة بن صامت میگوید: «ما با رسول خدا صلی الله علیه وآله بیعت كردیم كه در هر حال به حرفهای او گوش فرا داده، در امر خلافت با او نزاع نكنیم، همیشه حق به زبان جاری نماییم و هرگز از سرزنش ملامت كننده خوف به خود راه ندهیم».(9)
امعطیه میگوید: «با رسول خداصلی الله علیه وآله بیعت كردیم، آن حضرت برای ما این آیه را قرائت فرمود: « أن لا یشركن بالله شیئا...».(10)
جریر بن عبدالله میگوید: «با رسول خدا صلی الله علیه وآله بیعت كردم كه به حرفهایش گوش فرا داده و از دستوراتش اطاعت كنم».(11)
6 - یكی از شروط مهم در امامت، عصمت است؛ همانگونه كه از آیات قرآن همانند آیه « ابتلاء»(12) استفاده میشود. عصمت حقیقتی است در وجود برخی از افراد كه غیر از خداوند كسی دیگر از آن اطلاع ندارد؛ از همینرو تنها راه تعیین امام نص است نه چیز دیگر.
7 - بحث از سبب قرار گرفتن بیعت در حكومت و مشروعیت دادن به آن، بیفایده است، زیرا بر فرض ممكن كه بیعت سبب مشروعیت حكومت باشد، این در صورتی است كه نص بر وجود شخصی معین بر امامت و خلافت نباشد، در غیر این صورت راه دیگر را پیمودن از مصادیق بارز اجتهاد در مقابل نص است كه بطلانش از اوضح واضحات میباشد.
8 - در مورد كلام امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه» میگوییم: مخاطب امیرالمؤمنین در این كلام، معاویة بن ابوسفیان است، كسی كه به نظریه نص اعتقادی ندارد، ولی سیره خلفای قبل از امیرالمؤمنین علیه السلام را در ظاهر قبول دارد، لذا حضرت علیه السلام از باب اینكه با دشمن در مقام بحث و مناظره، گاهی به اعتقادهای خودش استدلال میشود، با معاویه از همین راه استفاده میكند و در حقیقت میفرماید: «اگر تو معتقد به بیعت هستی و میگویی كه بیعت به حكومت مشروعیت میدهد، مگر من كسی نیستم كه مردم با من بیعت كردهاند...؟».
9 - نسبت به حدیث: «من مات ولم یكن فی عنقه بیعة...» نیز همان جواب سابق را میدهیم به این نحو كه به قرینه آیات و روایات، بیعت با امام عادل و معصوم بر سمع و طاعت است، نه اینكه این بیعت به حكومت حاكم مشروعیت میبخشد.
منابع:
(1) ترتیب كتاب العین، ماده بیع.
(2) المصباح، ماده بیع.
(3) مفردات راغب، ماده بیع.
(4) النهایه، ماده بیع.
(5) مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 400.
(6) نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 366.
(7) صحیح مسلم، ج 3، ص 1478؛ المعجم الكبیر، ج 9، ص 334.
(8) تاریخ طبری، ج 2، ص 84؛ سیره ابن هشام، ج 2، ص 32؛ سیره حلبیه، ج 2، ص 3.
(9) فتح الباری، ج 16، ص 317.
(10) سیره ابن هشام، ج 2، ص 75؛ فتحالباری، ج 10، ص 262.
(11) صحیح مسلم، ج 2، ص 41.
(12) سوره بقره، آیه 124.